در سالهای نه چندان دور، در دهههای چهل و پنجاه خورشیدی کودکان و نوجوانان ایرانی با کتابهای نویسندهای آشنا شدند که قصههایش تمثیلهایی از عدالتخواهی و شورمندانه زیستن بود. داریوش عباداللهی، نویسندهای که قهرمانان روایتهایش گاهی حیوانات و گاهی کودکانی بودند. درد آشنا از کویر و کلیبر خوزستان و اهر روایتهایی نشسته بر کاغذهای کاهی و کتابچههایی ساده با طرح جلدهایی که اغلب نقاشیهای خود نویسنده بودند. هر چند عباداللهی سالهاست کتابی منتشر نمیکند و آن کودکان دیروز در تلاطم روزگار احتمالا کودکی و کتابهایش را از یاد برده باشند، اما کتابها و قصهها به مانند درختانی چند صد ساله در میان طوفانها و نقد و نفیها، باقی ماندهاند و این کتاب فرصتی است برای آسودنی ولو کوتاه در خنکا و سایهسار این درختان.