تعریف آزار کلامی کار ساده ای نیست. هرکس می تواند به طور بالقوه معنای متفاوتی را با توجه به ذخیره دانش و تجربیات شخصی اش از آن استنتاج کند. فرهنگ ها در سراسر جهان در ارزش ها، فهم و باورهایشان درباره شیوه شایسته سخن گفتن متفاوت اند. به هر حال تنوع فرهنگی نمی تواند از هیچ کس در برابر آسیب های روان شناختی محافظت کند. به عنوان یک انسان مرزها و محدوده های مشخصی برای آنچه مغز ما بدون آسیب دیدن قادر به پردازش آن است، وجود دارد. تعریف و توضیح قاطع آزار کلامی از این مرزها و محدوده ها نشئت گرفته است که بخشی از وجوه مشترک انسانی میان همه ابنای بشر است و در برابر فرهنگ قد علم می کند و آن را به چالش می کشد.
شکل مرسوم دیگر آزار کلامی، که ممکن است بزرگسالان نادانسته بر کودکان روا دارند، سرزنش است. سرزنش الزاما نباید همان قدر که واژه اش بیانگر آن است مستقیم باشد تا تاثیر منفی بر کودک بگذارد. لزومی ندارد که بزرگسالی به کودک بگوید « این تقصیر توئه » تا جمله اش به مثابه سرزنش درک شود. در حقیقت ممکن است در حضور کودک، فرد دیگری مورد سرزنش قرار گیرد. برای مثال وقتی معلمی از مادر کودکی می پرسد که چرا فرزندش اغلب دیر به کلاس می آید ممکن است مادر پاسخ بدهد « برادرش همیشه صبح ها کلی طول می ده تا لباس بپوشه » .
احتمالا نخستین تصویر و برداشتی که با تصور کردن یک آزارگر کلامی به ذهن می رسد حد نهایی آن است، یعنی فردی بسیار عصبی. کسی که هرکجا می رود با همه بدخلقی می کند. فهرست کردن چنین افرادی به این شیوه مایه تسلی خاطر است، اما کاملا دقیق نیست. آزارگر کلامی می تواند عناوین فراوان دیگری نیز داشته باشد و مثلا مادر، پدر، معلم یا مربی خطاب شود. اجتماع نوعی ناهمخوانی ابداع کرده است که گویی این نقش ها نمی توانند مترادف هم باشند، اما حقیقت این است که اغلب نزدیک ترین بزرگسالان به کودک در حق او آزار کلامی روا می دارند و این موضوع در عمیق تر شدن تاثیرات مخرب آن نیز دخیل است. وقتی کودک به بزرگسالی اعتماد دارد، بدرفتاری او واکنشی به شدت گیج کننده و رنج آور را در کودک برمی انگیزد.