1. خانه
  2. /
  3. کتاب نامه های مهدیار به فرمانده

کتاب نامه های مهدیار به فرمانده

پیشنهاد ویژه
3.6 از 1 رأی

کتاب نامه های مهدیار به فرمانده

Mahdiyar's letters to the commander
انتشارات: کتابک
٪20
60000
48000
معرفی کتاب نامه های مهدیار به فرمانده

کتاب «نامه های مهدیار به فرمانده» ماجرای یک اتفاق مرموز در زندگی مهدیار صالحی است. او که به سن دوازده سالگی رسیده با نامه ای غیرمنتظره متوجه می شود قرار است سرباز شود. البته این سربازی با خدمت وظیفه ای که جوانان برای کشور انجام می دهند متفاوت است. طبق دستور نامه او ده روز باید در ده کاری که به او اطلاع داده می شود به نحو احسن فعالیت نماید و سپس اگر نمره قبولی را دریافت نماید به عنوان سرباز انتخاب خواهد شد. فعالیت های او کارهای مثل جمع آوری گزارش در مورد کودکان کار، مروری بر اخبار جهان و جمع آوری اطلاعات در مورد برخی آیات و هیئات مذهبی است. این داستان به کودکان می آموزد که از وضع جهان پیرامون خود آگاهی یابند و فرابگیرند برای اینکه سرباز امام زمان (عج) باشند باید به چه مسائلی دقت کنند و در چه زمینه هایی خود را تقویت کنند و قرار است امام زمان (عج) از آن ها در چه اموری استفاده نماید. مطالعه این کتاب برای کودکان 10 تا 12 سال توصیه می شود.

درباره فاطمه مسعودی (1366)
درباره فاطمه مسعودی (1366)
بنده فاطمه مسعودی متولد ۱۳۶۶ هستم. از همان روزهای کودکی که مادر بزرگوارم برایم کتاب می‌خواندند، (به فرموده ایشان از سه‌سالگی) تقریبا با عناصر داستان‌نویسی به صورت ناخودآگاه آشنا شدم و به‌جای قصه‌های کوتاهی که معمولا بچه ها دستمایه بازی های خود می‌کنند من شخصیت‌سازی می‌کردم و داستان هایی در ذهنم می‌ساختم که روزها بازی در آن نقش‌ها طول می‌کشید. بعدازآنکه توانستم بنویسم سعی کردم تمام استعدادم را در این زمینه به کار بگیرم و هرچه در ذهن دارم روی کاغذ بیاورم و نتیجه آن شد که در مسابقات دانش‌آموزی برنده شدم، در مقام مخاطب برای نشریات مطلب نوشتم و تا دبیرستان باورم این بود که روزی نویسنده خواهم شد، اما متاسفانه در دبیرستان باوجود توصیه‌های مادر مهربانم به انتخاب رشته علوم انسانی که معلمی را شغلی شایسته و شریف می‌دانستند، تشویق‌های نادرستی که از عدم آگاهی و خودباوری مشاوران مدرسه حاصل می‌شد و تنها نمرات بالای من را در نظر گرفتند، باعث شد به رشته علوم تجربی بروم به امید آنکه روزی پزشک شوم. هر چند در تمام آن مدت می دانستم پزشکی را دوست نخواهم داشت ولی مطمئن هستم حداقل در آن روزها مشاور، معلم یا مدیری که با عشق شغل و رشته اش را انتخاب کرده باشد و به آن افتخار کند کم بود و من به دنبال عشق گمشده آنها بودم. افتخارآفرینی اولین چیزی است که یک نوجوان به آن فکر می‌کند و ما این بذر حاصل خیز را متاسفانه فقط در چند رشته میریزیم بدون آنکه بدانیم آیا خاک و بذر مناسب هم هستند یا خیر. روزی که فهمیدم در رشته پزشکی قبول نمی‌شوم در درونم احساس کردم قرار هم نبوده است که قبول شوم. بعد هم باز به تشویق مشاورین نابلد و با توجه به درآمدزایی، رشته حسابداری را انتخاب کردم و در نهایت با معدلی عالی لیسانسم را گرفتم، هرچند در دانشگاه هم از علاقه‌ام فاصله نگرفتم و در نشریه دانشگاهی پردیس مشغول نوشتن شدم. در نهایت بعد از مدتی اشتغال به کار حسابداری تصمیم نهایی‌ام را گرفتم و به طور کامل وارد کارهای فرهنگی شدم. از جمله معاونت قرآنی موسسه قرآنی بنت الهدی البرز و اخذ مدارک تربیت معلم قرآن، مفاهیم قرآن، تجوید و… از سازمان تبلیغات اسلامی و اداره ارشاد اسلامی و تدریس در شاخه‌های روخوانی و روان‌خوانی و مفاهیم قرآن در سطح نوجوان و بزرگ‌سال.

قسمت هایی از کتاب نامه های مهدیار به فرمانده

بابابزرگ گفت: به این راحتی هم نیست! بعد از تصمیم گیری باید عمل کنیم؛ باید ثابت کنیم که اگه امام ظهور کنن تنهاشون نمی‌گذاریم و تو هر شرایطی تابع امر ،امامیم نه مثل کسایی که یه روز به صلح امام حسن ایراد گرفتن و به روز دیگه برای امام حسین نامه نوشتن که بیا و قیام کن اما تنهاشون گذاشتن. مهدیار که هجوم سوالات و فشار دانسته های تازه کمی گیجش کرده بود سکوت کرد و به فکر فرو رفت مامان سادات هم با یک ظرف هندوانه وارد ایوان شد و گفت بقیه‌اش باشه برای بعد فعلا بیاید به قاچ هندوانه بخورید تا گلوتون تازه شه. مهدیار بعد از ناهار به خانه برگشت؛ در حالی که احساس میکرد با وجود جوابهای پدربزرگ سوالات بسیاری در ذهنش دارد. به اتاقش رفت و گزارشش را این گونه نوشت.

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب نامه های مهدیار به فرمانده" ثبت می‌کند