اولین قاعده کتاب، «انتقال الاعراض محال» نام دارد. نویسنده در توضیح محالبودن انتقال عرض از موضوعی به موضوع دیگر ابتدا به تعریف ماهیت جوهر و عرض پرداخته است. سپس ادامه میدهد تا آنجا که از مطالعه کتب فلسفی و کلامی برمیآید، کسی قائل به جواز انتقال عرض از یک موضوع به موضوع دیگر نیست؛ بلکه آن را از نظر عقل محال دانستهاند. وی در این رابطه دیدگاه فارابی، سهروردی، فخر رازی و در آخر ملاصدرا را مورد بررسی قرار داده است.
ملاصدرا در اینجا جهت اثبات تجرد نفس ناطقه به یک سلسله آیات قرآنی استدلال می کند که مضمون آیات شریفه رجوع و بقاء نفس ناطقه در معاد و رستاخیز است. سپس این استدلال را بر دو اصل و قاعده «امتناع اعاده معدوم» و «استحاله انتقال عرض» که از نظر وی قطعی و ثابت اند استوار می سازد. وجه ابتناء استدلال بر این دو قاعده آن است که گفته می شود اگر نفس ناطقه انسان، مجرد و جاودان نباشد، از این دو حالت خارج نیست: هنگام مرگ و مفارقت از بدن، نابود می شود یا هنگام جدایی از بدن، به بدن برزخی دیگر منتقل می شود. در این صورت اگر گفته شود که نفس ناطقه پس از مرگ و جدایی از بدن نابود می شود، با توجه به آیات شریفه که به حضور نفس در معاد تصریح می کند، اشکال اول یعنی اعاده معدوم، لازم میآید و اگر گفته شود که نفس ناطقه پس از مرگ و جدایی از بدن به بدن برزخی دیگر منتقل می شود، اشکال انتقال عرض از یک موضوع به موضوع دیگر لازم می آید و چون هر دو امر، یعنی اعاده معدوم و انتقال عرض، از محالات عقلی محسوب می شود، ناچار باید به فرض اول، یعنی مسئله تجرد نفس ناطقه، اعتراف کنیم
کتاب قواعد کلی فلسفی در فلسفه اسلامی