جلد اول کتاب جان داگلاس و مارک اولشاکر با نام «قاتل آن سوی میز» به تحلیل روانشناختی چهار قاتل زنجیرهای میپردازد که داگلاس در جریان فعالیت خود بهعنوان مأمور FBI با آنها مصاحبه کرده است. برخلاف برخی آثار پیشین او که به پروندههای شناختهشده میپرداختند، این کتاب تمرکز ویژهای بر مجرمانی دارد که کمتر در رسانهها دیده شدهاند. هدف داگلاس از بررسی این موارد، درک عمیقتری از الگوهای رفتاری و انگیزههای قاتلان است تا از این اطلاعات در تحقیقات آینده استفاده شود. نویسنده روند مصاحبهها را با دقت شرح میدهد و توضیح میدهد که چگونه باید در مقابل قاتلان، بدون قضاوت یا واکنشهای احساسی، باقی ماند تا بتوان اطلاعات واقعی را از آنها استخراج کرد. او توضیح میدهد که بسیاری از این مجرمان تلاش میکنند مصاحبهکننده را فریب دهند یا اطلاعات را کنترل کنند، بنابراین ایجاد اعتماد و حفظ بیطرفی نقش مهمی در موفقیت مصاحبه دارد. در این فرآیند، داگلاس از تجربههای شخصیاش برای تنظیم مسیر گفتوگو استفاده میکند. چهار شخصیتی که در این کتاب بررسی میشوند شامل جوزف مکگوان، جوزف کاندرو، دونالد هاروی و تاد کولپ هستند. هر کدام سابقهای متفاوت دارند، اما داگلاس تلاش میکند نشان دهد که چطور عناصر مشترکی مانند تجربههای دوران کودکی، بیثباتی عاطفی، یا نیاز به کنترل در شکلگیری رفتارهای مجرمانه نقش داشتهاند. در هر مورد، نویسنده سوابق خانوادگی، سبک زندگی و الگوهای رفتاری آنها را بررسی میکند تا شباهتها و تفاوتهای روانی میان آنها را مشخص کند. این اثر در بخش پایانی، بر اهمیت استفاده از این نوع تحلیلها در پیشگیری از جرایم آینده تأکید دارد. داگلاس توضیح میدهد که شناخت دقیق ساختار ذهنی مجرمان میتواند به نیروهای امنیتی کمک کند تا نهتنها عاملان جرائم مشابه را شناسایی کنند، بلکه در تصمیمگیریهایی مثل ارزیابی خطر هنگام آزادی مشروط نیز موثر باشند.