این اصل دوّم این است که تغییر تاریخی، همان گونه که شاعر بزرگ انگلیسی، جان میسفیلد، می گوید، چیزی فراتر از « لعنتی افزون بر لعنتی دیگر » است، پس اروپا هم چیزی فراتر از « کشوری ملعون افزون بر کشور ملعونی دیگر » است.
یچ مورخی نمی تواند فکر این را بکند که تاریخ جداگانه همه چهل و هشت ایالت را جمع و برهم انبار کند و بعد همه را به هم بدوزد و بگوید این « تاریخ ایالات متحده » است؛ و تاریخ های محلّی کانتی ها و باروهای انگلیس را هم نمی توان به چشم مجموعه ای تحت عنوان « تاریخ انگلستان » نگریست. اگرچه کشورها و ملت های اروپایی هیچ گاه، و شاید بتوان گفت متاسفانه، در چارچوب یک ساختار حکومتی واحد، مثل ایالات متحده امریکا یا نواحی متحد انگلستان، قرار نداشته اند، به هرصورت اشتراک شان در میراث تاریخی چنان زیاد است و کنش و واکنشی چنان مدام و پیوسته داشته اند، و چنان از عقاید و نهادها و زندگی اجتماعی همدیگر الگوبرداری کرده اند که می توان بخش اعظم داستان گذشته شان را چنان بازگفت که داستان به هم پیوسته ای باشد.
شکل گیری اروپا را در صورتی می توان بهتر فهمید که ملت ها را در گروه های مشخص بگنجانیم. مبنای این گروه بندی نه اتحادهای دیپلماتیک موقتی، بلکه نیروهای تغییری است که این کشورها در زمان معینی مشترکا در معرض تاثیر آن ها قرار گرفته اند. جغرافیا و رشد اقتصادی ممکن است ملت ها را در گروه بندی هایی معنادارتر و مهم تر از گروه بندی دیپلماتیک یا سیاسی قرار دهد. امّا در درازمدت حتی این گروه بندی ها یا معنا و اهمیت آن ها تغییر می یابد. تا ۱۸۵۰، مردم ایتالیا و آلمان، هردو، با مردم اروپای شرقی به لحاظ مرحله خاص رشد سیاسی و اقتصادی شان نزدیکی بیش تری داشتند؛ اما از ۱۸۷۱ به بعد هردو به ملت های اروپای غربی نزدیک تر شدند، یعنی به جای اتریش مجارستان، روسیه، یا عثمانی به بریتانیا و فرانسه و بلژیک نزدیک تر شدند.