منم می توانستم مسیح باشم
اگرچه دهانم بوی شیر میداد و شکمبه ام شیره ای انگور نفس مصنوعی گاهی مرده را طبیعی بر میگرداند
میدانستم شواهد جذامش تماما مشهود بود
می دانم دمم اندکی جزر می خواهد زیر مهتابی چشمش
زیر زیر عدسی های کاو کوژ شدم
گور طلبیدم تا ضجه ام را به زیر زمین رسانده باشم