اندام تو را چهار فصل
آنچنان به سلیب کشیده اند
که برگ هایت در بهار
نبض زنده گی را
زرد می تپند و
بیش از نیمی از رخساره ات
تابستان را به پاییز
پیوند می زند
و گام هایت که ریشه در خاک دارند
خون سرد زمستان را
گرما گرم
می مکند با دهان فردا
کتابهای مرتبط با کتاب زنجره بودم شاعرم فردا شقایق