قسمت هایی از کتاب دورنمای زمستانی با یک سگ (لذت متن)
تو ایستاده ای روی سنگ ها و
بلور شکسته ی چشمهات
رودی بر من گشوده اند
درآب
ناشکیب سپیده ام و
رودی بر من گشوده اند
در آب
ناشکیب سپیده ام و
حباب
می چرخد تا بی انتها
انگار نیستی و
سالها گریسته ام
بی تو
که بر سنگها شکسته ای.