1. خانه
  2. /
  3. کتاب سکوت مرداب

کتاب سکوت مرداب

نویسنده: شادی داودی
3.1 از 1 رأی

کتاب سکوت مرداب

sokoot-e-mordab
انتشارات: برکه خورشید
ناموجود
24000
معرفی کتاب سکوت مرداب
کتاب «سکوت مرداب» نوشته شادی داودی توسط نشر «برکه خورشید» منتشر شده است. شادی داودی با چاپ اولین رمان خود به نام «راز خورشید» در سال ۱۳۹۴ توسط انتشارات برکهٔ خورشید، به‌طور رسمی وارد عرصهٔ نویسندگی رمان ایرانی شد و از همان سال تا به حال با دو نشر برکه خورشید و کافه رمان پارسی مشغول به همکاری است.
درباره شادی داودی
درباره شادی داودی
شادی داودی (متولد ۱۷ دی ۱۳۵۱ در تهران) یک نویسنده ایرانی است. وی نویسندگی را از شانزده سالگی آغاز نمود و دورهٔ کوتاهی را زیر نظر استاد قیصر امین پور گذراند که پس از آن نیز بنا به توصیهٔ ایشان به نوشتن ادامه داد. این نویسنده اولین رمان بلند خویش را در سن ۲۴ سالگی نوشت و با وجود این که رمان دارای جواز نشر دائم برای انتشارات کوثر می‌باشد ولی هرگز تاکنون به زیر چاپ نرفته‌است.
در طول سال‌های ۸۰ تا ۸۸ نه رمان بلند دیگر توسط وی نوشته شد که هیچ‌یک از صاحبان انتشارات آن‌ها را برای چاپ قبول نکردند یا به شرط حذف و سانسور بخش اعظمی از کتاب حاضر به چاپ بودند. نهایتاً وی با منصرف شدن از چاپ رمان‌هایش توسط انتشارات شروع به نشر رایگان تمامی آثار خود در وبلاگش برای علاقه‌مندان به رمان ایرانی نمود و به نوشتن رمان‌های بلند خویش ادامه داد (وبلاگ شادی داودی با بازدیدی بالغ بر ۱۶۰ هزار مرتبه اکنون دیگر فعالیتی ندارد).
در شهریور سال ۱۳۹۴ طی پیامی از طرف تکین حمزه لو از شادی داودی خواسته شد تا یکی از رمان‌های خویش را برای انتشارات برکه خورشید ارسال نماید. رمان «راز خورشید» برای این انتشارات ارسال و روند دریافت جواز و چاپ آن آغاز گردید؛ پس از آن، این نویسنده به‌طور رسمی وارد عرصهٔ نویسندگی رمان‌های ایرانی شد.
دسته بندی های کتاب سکوت مرداب
قسمت هایی از کتاب سکوت مرداب

چشمانم باز شد. به شدت نفس نفس می زدم. صدای ضربان قلبم در گوشم می پیچید. سقف اتاق برایم غریبه بود. سکوت همه جا را فرا گرفته بود،هیچ صدایی به گوش نمی رسید! همچنان طاق باز روی تخت افتاده بودم و با وحشت دوروبرم را با چشم جستجو کردم. پتویی که قبل از خواب روی خودم کشیده بودم،تا گردنم را پوشانده بود. کم کم حواسم سرجا برگشت و یادم آمد کجا هستم و قبل از خواب چه کارهایی کرده ام. از روی تخت بلند شدم و سرم را میان دستانم گرفتم... _ خدایا این دیگه چه خوابی بود من دیدم؟!

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب سکوت مرداب" ثبت می‌کند