امیدوار همین طور یک نفس می خواند : «... و اسب... و مرد ... و حالا یکی از دو : اسب و مرد ... و ماه که در گلوی گرگ ... » و من سر می جنباندم و وانمود می کردم که سخت دارم لذت می برم . شعرها و داستان ناتمامش را گذاشت لای یک پوشۀ آبی و داد به من . پوشه را گذاشتم توی کیفم . بعدش کمی از این در و آن در گفتیم . امیدوار شروع کرد ادای شاعران و نویسندگان مشهوری را که دیده بود و به گفتۀ خودش روزگاری با همه شان حشر و نشر داشت درآوردن؛ شاملو ، آل احمد ، براهنی ، اخوان ، ساعدی و دیگر . خوب تقلید می کرد . ازش خواستم صدای بعضی شاعران و نویسندگان را که صدایی ازشان نشنیده بودم تقلید کند ببینیم صداشان چه جوری بوده است.