به خوبی چفت و بست شده... مارتین ایمیس هدف عالی ای از نوشتن این کتاب دارد.
مارتین ایمیس استاد نثر تکرار نشدنی ما ، سازنده جملات برجسته انگلیسی است ، و زندگی او ... واقعا ارزش نوشتن دارد.
این کتاب سرشار از شور و شعور و نثری پر از شکوه و وحشت است.
رفقای آکسفوردی در آن زمان، در ۱۹۴۱، چقدر می دانستند؟ اعتراض همگانی به اردوگاه های کار اجباری شوروی از مدتی پیش، در واقع از ۱۹۳۱، شروع شده بود. گزارش های موثق زیادی نیز از آشفتگی های خشونت آمیز اشتراکی کردن کشاورزی (۱۹۲۹-۱۹۳۴) و قحطی ۱۹۳۳ در دست بود (اگرچه هنوز از تروریستی بودن قحطی چیزی به چشم نمی خورد)؛ و محاکمه های نمایشی مسکو (۱۹۲۹-۱۹۳۴) را هم فراموش نکنیم، که روزنامه نگاران و ناظران خارجی در دادگاه حضور داشتند و خبرهای آن مرتب به گوش جهانیان می رسید. در این آشفته بازار پرطمطراق و مضحک، بلشویک های مشهور و کهنه کار زبان به «اعتراف» می گشودند، و می گفتند که از دیرباز دشمن نظام بوده اند (و جرایم آشکارا خنده آور دیگری هم بدان می افزودند).
در تابستان ۱۹۶۸ من دستیار سیم کشی مجدد عمارتی اعیانی در حومه شمال لندن بودم. این یگانه موقعی بود که من طعم زندگی پرولتاریایی را چشیدم. تجربه ام، اضافه کنم، زودگذر و استثنایی بود: چون کار که تمام شد من همراه پدر و نامادری ام (هردو داستان نویس، اگرچه پدر شاعر و منتقد هم بود) در آن خانه اعیانی سکونت گزیدیم. چندی بعد خواهرم نیز به ما پیوست. آن تابستان حواس ما طبعا همه متوجه وقایع چکسلواکی بود. برژنف، در ماه ژوئن، ۱۶۰۰۰ سرباز در مرز مستقر کرد. استفاده از ارتش برای حل مسئله چک» عملیات غده (تومور) خوانده شد... پدرم در ۱۹۶۶ به پراگ رفته بود و آشنایان زیاد در آنجا پیدا کرده بود
نویسنده عقده عجیب و عظیمی از استالین داره گویی استالین.. متن یکطرفه و سراسر سیاه نویسی. از نیمه کتاب دیگه حالت تهوع به آدم دست میده از این حجمِ کینه.
متاسفانه اصلا کتاب خوبی نیست حکایتهای پراکنده و بیسر و ته ترجمه بد سلیس نبودن متن حکایت بسیار بد نویسنده از آن دوران در خلال خاطرات خود و پدرش اصلا توصیه نمیشه
مگه استالین مهربون هم داریم ؟!
استالین فقط برای اشرف پهلوی مخوف نبود
خخ🙈 چرا؟!