دکتر مصدق تصمیم گرفته که بیاید خودش برای دفاع، اینها خودشان را آماده می کردند. به من تلفن کردند، بیایید به ما کمک کنید. من «علی آغاسی» که در قسمت شورای امنیت سازمان ملل کار می کرد و دوست ایشان به نام «شوارتز» سه نفره نطقی تهیه کردیم. آقای مصدق، صالح، شایگان، سنجابی، بقایی و عده دیگر نطق دیگری تهیه کردند. مصدق در مقابل این قرار گرفت که دو تا نطق وجود داشت که می بایستی انتخاب کند. برده بودند پیش مصدق، مصدق دیده بود این چیزی را که ما تهیه کرده بودم گفته بود «بدون هیچگونه تغییری از اول تا آخر این بایستی خوانده شود. پس از ایراد نطق، مصدق ما را به حضورش خواست و اظهار محبت کرد و خیلی تشکر و گفت شما آقا جایتان اینجا نیست و بایستی برگردید به ایران و خدمت کنید.
هویدا اصرار کرد که مسئولیت بانک مرکزی را بنده قبول کنم بانک مرکزی یک دستگاه صالحی بود، من هم علاقه ام خدمت به مملکت خود بود، ولی درست از اوضاع و احوال اطلاع نداشتم. وقتی که رفتم دیدم نه اینها آماده هستند که تا حدی استقلال عمل بدهند و غیره و اینها که ما بتوانیم کار خودمان را انجام بدهیم بدون دخالت ناروای زیاد، من قبول کردم. مسئولیت خیلی مهمی بود و می توانست کارهای خودش را از روی اصول انجام بدهد. ما توانستیم موجودی های ارزی مان که بیش از یکی دو میلیارد دلار نبود را به حدود ده میلیارد دلار برسانیم.
اگرچه اسم این شورای اقتصادی جنبه شورا داشت، ولی در عمل بیشتر جنبه ابلاغ دستورات و اوامر را داشت تا اینکه مسائل در اینجا مطرح بشود. در هر حال این شورای اقتصاد که آن به صورت قانونی به وجود آمده بود و در قانون برنامه و بودجه وجود داشت و برنامه پنج ساله و غیره و ریاست آن جلسه را و اجلاسیه های اینها را شاه به عهده داشت. حالا من نمی دانم از نقطه نظر قانون اساسی چه جنبه ای داشت، هیچ وقت من مطالعه نکردم و مطالعه هم نشده بود. ولی بیشتر شورای اقتصاد برای ابلاغ دستور و اوامر شاه بود و در عین حال آگاهی ماموران عالی رتبه دولت در سطح وزرا از اینکه نظرات ایشان چیست و دنبال چه کارهایی بایستی بروند و کارهای خودشان را با هم تلفیق بکنند و هماهنگ بکنند. در این باره برای اینکه این کارها هم این دستورات هم روی اصولی جلو برود که بسته به شرایط آن زمان داشت، طوری کرده بودند که از طرف آقای هویدا و دولت آن روز که قبلا یک جلسه مقدماتی تشکیل بدهند و مطالبی را که بایستی ببرند به حضور شاه آن مطالب قبلا درباره آنها مذاکره بشود و معلوم بشود که اولا کدام مسائل را بایستی ببرند پیش او. بعد از اینکه نظرشان با همدیگر هماهنگ شد و اختلافات خودشان (را) با همدیگر حل کردند و غیره ببرند پیش شاه و سعی هم می شد که اگر گرفتاری هایی دارند این گرفتاری را خیلی کوچک جلوه بدهند و در حضور شاه فقط آن مسائلی مطرح می شد که ایشان علاقه داشتند یا قبلا گفته بودند در نامه های مختلف شان و غیره دستوراتی یا اوامری داده بودند. یا اطلاعاتی خواسته بودند. پس در این جلسات به این ترتیب مطالبی می رفت که یا مورد علاقه وی بود یا اینکه به نحوی از انحاء دولت تشخیص می داد پیش ایشان برود. اگر یکی از وزرا در این صحبت ها از مسیر خودش خارج می شد، یا در همان جلسه، فوری آقای هویدا یا رییس سازمان برنامه یا وزیر مشاور آقای اصفیاء اشاره می کردند که بله قربان اجازه داده بشود که این مساله مورد مطالعه بیشتر قرار بگیرد تا بروند با همدیگر صحبت هایشان را بکنند و بعدا بیاورند.
کاش لحنش محاوره نبود