بهراد از توی اتاقش داد زد: مامان جان... خودتو عصبانی نکن لطفا. خواهش می کنم. بخدا من هیچ غلطی نکردم. از همون وقتی که گفتی دیگه با احسان قاطی نشم... دورشو خط کشیدم. خودمم می دونم کارایی که احسان می کنه، گناه داره. می دونم خدا آدمو نمی بخشه. از وقتی گفتی... دیگه حتی فیلمای گوشی احسانم نگاه نکردم و...
کتاب مزخرفی بود نویسنده نتوانسته بود فضای واقعی رو به رخ بکشه
پرتقال خوبی رمانیه که میتونه دلتونو به سرخی پرتقال خونی کنه و بعدش با طعم خوبش اون تلخی رو از یادتون ببره. نویسنده دست شمارو میگیره و همراه با نازلی، زن قهرمان قصه، شمارو از اوج قصه رد میکنه. یه قصه اجتماعی از مشکلاتی که از یه زن، مرد زندگی میسازه. یکم غصه دار شدم وسط قصه ولی آخرش خوب بود.
داستانش زیاد بنظرم خوب نبود .دوستش ندارم
خیلی رومانی قشنگی هست 😉😉😉
در نقطه اوج داستان بنظر میرسید نویسنده داره احساسات خواننده رو غلغلک میده. در کل کتاب بدی نبود. پیشنهاد میشه.