هوشمندانه و عمیقا تکان دهنده.
درخشان
آتول گاواندی در این کتاب هوشمندانه و تشویق کننده سوالاتی را مطرح می کند که هیچ کدام از ما نمیخواهیم به آنها فکر کنیم. اثری قابل توجه.
هیچ کس آن طور که او دلش می خواست به حالش ترحم نمی کرد. بعضی لحظات بعد از تحمل دردهای عمیق، بیشتر از هر چیزی دلش می خواست کسی دلش به حال او بسوزد، درست همان طور که دل آدم ها برای بچه های مریض می سوزد. دلش لک زده بود که کسی بیاید و او را نوازش کند و دلداری بدهد. او می دانست که حالا آدم گنده ای شده و ریشش به سفیدی می زند و به همین خاطر، تحقق این آرزو ممکن نیست. بااین حال، هنوز دلش دنبال چنین چیزهایی بود
شاید فکر کنید که آدم ها دست به قیام زده اند. شاید فکر کنید که باید این آسایشگاه ها را چنان آتش زد که به خاکستر تبدیل شوند. اما هرگز چنین نمی کنیم، چون بعید می دانیم که گزینه بهتری برای آن دوران از حیاتمان داشته باشیم که از فرط ضعف و تزلزل نمی توانیم از پس کارهایمان بربیاییم. ما حتی تصوری از گزینه بدیل نداریم. عمدتا هنوز خانواده جایگزین اصلی چنین وضعیتی است. بخت و اقبال شما برای رهیدن از این آسایشگاه ها نسبت مستقیمی با تعداد فرزندانتان دارد و طبق تحقیق مختصری که انجام شده، ظاهرا داشتن دست کم یک دختر برای تامین این کمک ها ضروری است.
من بیرون اتاقش ایستاده بودم و با دستان عرق کرده پرونده اش را گرفته بودم و تلاش می کردم بفهمم چطور می توانم این موضوع را با او در میان بگذارم. ما امیدوار بودیم عمل جراحی جلوی پیشرفت آسیب های نخاعی او را بگیرد. البته این عمل نه او را درمان می کرد نه فلجش را رفع می کرد و نه او را به زندگی سابقش بازمی گرداند. هر کاری هم که می کردیم نهایتا چند ماه زنده می ماند. البته کل این عملْ خودش هم خطرناک بود؛ لازم بود سینه اش را بشکافیم، دنده ای را برداریم و یکی از ریه هایش را کنار بزنیم تا به ستون فقراتش برسیم. در چنین عملی خون ریزی زیاد و ریکاوری دشوار است. همین حالا او ضعف داشت اما با این عمل با خطر جدی عوارضی مواجه بود که می توانست او را ضعیف تر از این بکند. حتی این خطر وجود داشت که بعد از عمل جراحی عمر او کوتاه تر شود و وضعش بدتر. جراح مغز و اعصاب همهٔ این خطرها را برایش مرور کرد اما باز هم لازاروف مصمم بود و اصرار داشت که این جراحی انجام شود. در چنین وضعیتی، همهٔ کاری که من باید انجام می دادم این بود که داخل اتاق شوم و به فکر کاغذبازی ها و امضاگرفتن ها باشم.
در این کتاب نویسنده میخواد به مخاطب بگه که گاهی همین پیشرفت و تجهیزات پزشکی که باعث میشه انسانها زندگی شون رو مجددا به دست بیارن گاهی باعث میشن که مرگ برای فرد رنج اورتر و سختتر اتفاق بی افته. به بیان دیگه ای فکر کنید که بیماری که دچار بیماری ناعلاج هستش و دکترها میدونن که میزان زنده موندن فرد خیلی ناچیز و کم هستش باز هم دست به اقداماتی میزنند (مانند شیمی درمانی و یا جراحیهای خطرناک) که وضعیت بیمار رو بدتر از قبل میکنن. با اینکه اگر هیچ اقدامی انجام ندن شاید هیچ فرقی به حال بیمار نزدیک به مرگ نکنه. یعنی گاهی با اقدامات شون کاری میکنند که مرگ سختتر برای اون فرد و اطرافیانش اتفاق میافته. و میگه که گاهی تصمیم خیلی سختیه ولی بهتره دکتر واقعیت کامل رو به بیمار بگه و بزاره بیمار خودش تصمیم بگیره که میخواد تن به اقدامات دیگه ای بده (اقدامات کم تاثیر و یا برعکس پر خطر) یا اینکه میخواد اخرین روزهای عمرش رو در کنار خانواده و در خونه خودش یا هر جایی دیگه ای به جز بیمارستان باشه. و کلی هم در مورد خانه سالمندان و جاهایی دیگه صحبت میکنه و خواننده رو با حال و هوای این جور جاها و یا روحیه خود فرد (فرد پیر و یا ناتوان) اشنا میکنه. مزایا و معایبش رو میگه و اندکی هم از خود مرگ صحبت میکنه. و کتاب پر از سرنوشت کسانی هستش که دارن لحظات سختی رو بابت پیری و یا بیماری شون (مثل سرطان) سپری میکنن. به نظرم اگر دوست دارید از تجارب افراد دم مرگ آموزههای سودمندتری کسب کنید پیشنهاد میکنم کتاب پنج حسرت زندگی رو مطالعه کنید و اگر هم توضیحات داده شده همسو با نیازتون بود این کتاب رو بخونید.
این کتاب واقعا واقعا عالی و منحصر به فرد هست. خیلی دقیق از واقعیت و حقیقت زندگی، کسالت بیماری و مرگ، صحبت میکنه و آگاهی میده. حتما بخونید
کتابی درخشان... یه جمله از کتاب: "زندگی به بهترین شکلی که میتوانیم، نه فداکردن زمان باقیمانده به امید شانس مختصری برای زمان بیشتر."
این کتاب با زبانی ساده و روان از سالمندی و ایدههای متفاوتی که در برخورد با آن ایجاد شده حرف میزنه و فکر میکنم خواندنش برای همه به ویژه برای کسانی که در اطرافشان سالمندی دارند و یا در درمان سالمندان شرکت دارند بسیار مفید خواهد بود.ترجمهی کتاب هم خوبه فقط کاش کمتر از واژههای عربی استفاده میشد به ویژه در جاهایی که واژههای پرکاربردتری در فارسی برای آنها وجود داره.