داستان زندگی من خارکنی را مانند است همه روز و در بیابان برای کندن گونه ها چیست سوخت اقدام میکرد جلو میرفت و هرچه پیش می رفت گونه ها بزرگتر شاداب تر پر گل تری یافت پیش رفت پیش رفت کند و کند و انباشته کرد و کوله باری ساخت شب شد در کنارش نشست تا شاید کسی یا کسانی پیدا شدند آن را پدرش ناتوانش بگذارد افسوس در کنار کوله بارش چشم فرو بست.
کتاب تئاتر ایران در گذر زمان 7