آنچه به چشمم می خورد غیر قابل باور بود. من شهری نمی دیدم. همه جا صاف شده بود. سر در نمی آوردم کجا هستیم. هرجا می رفتیم حبیب توضیح می داد اینجا قبلا چه بوده است. هرجا را نگاه می کردم نمی توانستم تشخیص بدهم کجاست، نه خیابانی بود نه فلکه ای و نه خانه ای. همه جا را تخریب و صاف کرده بودند. همه جا بیابان شده بود و از خانه ها جز تلی از خاک و آهن پاره چیزی به چشم نمی خورد. فقط میدان های وسیع مین ما را محاصره کرده بودند آنها آنقدر غافلگیر شده بودند که حتی فرصت جمع کردن این تابلوها را که برای نیروهای خودشان زده بودند ، نکرده بودند.
همان طور که بین شهدا چرخ می زدم، یکهو احساس کردم پایم در چیزی فرو رفت. موهای تنم سیخ شد. جرأت نداشتم تکان بخورم یا دستم را به طرف پایم ببرم. لیزی و رطوبتی توی پایم حس می کردم که لحظه به لحظه بیشتر می شد. یک دفعه یخ کردم. با این حال دانه های عرق از پیشانی ام می ریخت. آرام دستم را پایین بردم و به پایم کشیدم. وقتی فهمیدم چه اتفاقی افتاده است، تیره پشتم تا سرم تیر کشید و چهار ستون بدنم لرزید. پایم در شکم جنازه ایی که امعاء و احشایش بیرون ریخته بود، فرو رفته بود. به زحمت پایم را بالا آوردم. سنگین و کرخت شده بود. انگار مال خودم نبود. کشان کشان تا دم تکه زمین خاکی آمدم. پایم را از کفش درآوردم و روی زمین کشیدم.
اکثر کتابهای این چنینی که راوی خانم هست صحبت همسران و خانوادههای شهدا درمورد اون شهید بزرگوار است. اما خانم حسینی بااینکه برادر و پدر بزرگوارشون شهید شدند چیزی به نام "دا، خاطرات خواهر شهید یا دختر شهید" نیست بلکه "دا، خاطرات سیده زهرا حسینی" است. ایشون شجاعانه دوشادوش مردان خانوادهشون ایستادن، جنگیدن و هرچه که هست به نام خودشان است این یعنی زنانگی.
کتاب بسیار زیباوآموزنده ای بود ولی فکر میکنم حق نویسنده کتاب یعنی خانم اعظم حسینی در این اثر بیشتر بود ولی کمتر از ایشان قدردانی میشود. ایشان بود که توانست آن خاطرات ذهنی راوی را به زیبایی به رشته تحریر در بیاورد تا مورد توجه خواننده قرار بگیرد .
سلام.خانم زهرا حسینی راوی کتاب هست و نه نویسنده کتاب.
به هیچ کس پوشیده نیست که مردم سالهای جنگ چه سختی هایی رو کشیدن و ماهمیشه بهشون مدیونیم(هرچند که بعضیها به اسم شهدا و اسلام .....)کتاب زیبا و بیان زیباییه
این کتاب یکی از بهترین کتابهایی است که دفاع مقدس را همان طور که بوده است بیان میکند. شاید کمی اغراق در آن باشد اما کذب در آن جایی ندارد. گویا راوی روبروی شما نشسته است و خاطراتش را بسیار ساده و روان برای شما بیان میکند و حتی احساسات و عواطفش را هم میتوان درک کرد. آنچه بیشتر بنده را متعجب کرد حافظه قدرتمند خانم حسینی است که چگونه این مطالب را به مدت قریب به سیسال بدون هیچ ضعفی در خاطرش نگه داشته است. به هرحال اگر تردید در خریداری این کتاب دارید، تردید را کنار گذاشته و بخرید.
به نظرم خاطرات کتاب بدیع و جذاب و آموزنده است و اخلاص شخص اول در آن قابل حس است. اتفاقات بسیاری که نسل ما آن را نشنیده و ایمان و اقتدار یک شیعه در عین مظلومیتش. ضعف اصلی کتاب را مطول بودن آن میدانم. به نظرم در 500 صفحه هم میشد مفاهیم را منتقل کرد.
کتاب زیبا و پر محتوایی بود من خیلی دوسش داشتم
کتاب دا واقعا خوندنیه هر ایرانی بخصوص نسل جوون باید بخونن تا بفهمن اون زمانچه اتفاقاتی افتاد و چی از سر مردم گذشت و چه جوری همه با جون و دلشون از خاکشون دفاع کردن
با سلام من خودم بچه زمان جنگم وپدرم هم کل قضیه کردستان تا قطعنامه تو جبهه بود واقعا داستانهای کتاب رو دوست دارم کاملا زیبا و روان بیان شده این واقعیت جنگ هست از دیدگاه کسی که توش بوده از راوی و نویسنده متشکرم برای این اثر زیبا که حتما خیلی هم وقت برده از سایت ایران کتاب هم برای این فرهنگسازی متشکرم اگه داستانهای رئال دوست دارید از دستش ندین به عنوان کسی که تاحدی اهل کتابه کاملا توصیه اش میکنم یاحق