دین کونتز متخصص سبک نثر است و شاعرانگی اش بر شرارت و تنش می افزاید. او کاراکترهایی با ژرفا و غنای غیرمعمول می آفریند.
نثری لغزان و توهم زا، نویسندگان جدی ممکن است با بهره گیری از تکنیک او خوب عمل کنند.
در هر صنعتی، هنرمندانی حضور دارند که نه تنها فراموش نشدنی اند بلکه از مهارت خود بهتر از بقیه آگاهند. دین کونتز در میان این صنعتگران است.
کونتز همواره قدرت توصیفی نزدیک به دیکنز داشته و توانایی این را دارد که ما را از یک صفحه به صفحه ای دیگربکوبد. در این زمینه رمان نویسان معدودی به پای او می رسند.
کونتز شاید بهتر از هر رمان نویس دیگری می تواند داستان های تخیلی مناسب با حال وهوای آمریکا بنویسد. ...رمان هایی که به واقعیت و سرسختی پلیدی ها و همچنین قدرت خوبی ها اعتراف می کنند که هرچه به سمت تعالی می روند در مقیاس وسیعی سرگرم کننده اند.
تینا از اینکه دنی فهمیده بود آنها مشکل دارند، ناراحت بود، اما نمی خواست مشکلاتش را با او در میان بگذارد. چه می توانست بگوید؟ «دنی جان نگران چیزهایی که شنیدی نباش. پدر دچار بحران هویت شده. مثل یک الاغ رفتار می کند، اما بالاخره می گذرد...» تینا هیچ حرفی با دنی نمی زد، مشکلاتش با مایکل را برای او توضیح نمی داد. فکر می کرد مشکل آنها موقتی است و بالاخره حل می شود. او آن موقع هنوز مایکل را دوست داشت و امیدوار بود دوباره زندگی خوبی داشته باشند. شش ماه بعد او و مایکل از هم جدا شدند و پنج ماه بعد هم طلاق گرفتند. تینا در آن نیمه شب باید به جستجوی خود ادامه می داد. جستجو برای سارقی که به نظر می رسید مانند شب های دیگر خیالی بوده است. در اتاق دنی را باز کرد. چراغ را روشن کرد و یک گام به عقب برداشت. هیچ کس آنجا نبود. اسلحه را جلوی خود نگه داشت و به کمد نزدیک شد. لحظه ای تردید کرد، اما در را با یک حرکت سریع باز کرد. کسی آنجا پنهان نشده بود. با وجود صدایی که شنیده بود، در خانه هیچ کس به جز او نبود. به محتویات کمد خیره شد. کفش های پسرانه، شلوارهای جین، لباس های راحتی، پیراهن، ژاکت، کلاه بیس بال آبی تیم دادجر، کت و شلوار کوچک آبی که دنی در مناسبت های خاص پوشیده بود... همه آنجا بودند. بغضی راه گلویش را بست. در را بست و عقب عقب رفت. اگرچه از تشییع و تدفین دنی بیش از یک سال گذشته بود، اما او هنوز نتوانسته بود وسایل دنی را دور بریزد. تماشای بیرون رفتن وسایل او، حتی دردناک تر از تماشای پایین رفتنش به عمق گور به نظر می رسید. لباس ها تنها چیزهایی نبودند که او نگه داشته بود. کل اتاق او دقیقا همان طوری حفظ شده بود که دنی آن را ترک کرده بود. تختخواب مرتب شده بود و تصاویر هنرپیشه های فیلم های تخیلی و اکشن با چین های پیشانی شان جابه جا دیده می شدند. بیش از صد جلد کتاب به ترتیب حروف الفبا در پنج قفسه چیده شده بود. میز تحریرش آن گوشه بود. حتی تیوب های چسب، بطری های مینیاتوری رنگارنگ و انواع ابزار ساخت مدل در نیمی از میز در ردیف های مرتب قرار گرفته بودند. نیمه دیگر میز خالی بود و منتظر شروع کارهای تازه به نظر می رسید. نه مدل از هواپیماهای مختلف دیده می شد و سه هواپیما از سقف آویخته شده بود. دیوارها با سه پوستر از ستاره های تیم های بیس بال و هیولاهای شرور فیلم های ترسناک که دنی با دقت انتخاب کرده و چسبانده بود، تزئین شده بودند.
لطفا نسخهی رایگان رو بگذارید من حتما باید این کتاب رو بخونم
آره لطفا