پدر و مادر باستر ناپدید شده اند! آن ها یک روز هنگام صبحانه، استخوان ها را جویدند و بعد از خانه بیرون رفتند تا گشتی بزنند، ولی دیگر برنگشتند. حالا عمو وال رییس گلة گرگ انسان ها شده است. باستر ناراحت است. عمو وال اصرار دارد که همه به شکل آدم باشند. از همه بدتر این که عمو وال تنبیه های سختی برای آن ها دارد.
قرار است باستر به مدرسه فرستاده شود. او باورش نمی شود. گرگ انسان ها که به مدرسه نمی روند. آن ها که پشت میز نمی نشینند و ریاضی حل نمی کنند! بدبختی باستر چه جوری تمام می شود؟ پدر و مادرش کجای این دنیا هستند؟
کتاب عموی من گرگ-انسان است