«آن موقع ها وقتی بابا یوسف از آدم زمین خوار برایم حرف می زد، بدجوری تخیل کودکانه ام به کار می افتاد. زمین خوار را موجودی غول پیکر و زشتی می دیدم که زمین های سرسبز و پردرخت مردم را برمی دارد، تکه تکه می کند و به دهان آب افتاده و گشادش فرو می برد. بعد با دندان های زرد و کثیفش آن ها را مثل بیسکویت، خارت خارت می جود و آخر سر هم از روی شکم سیری آروغ پر گرد و خاکی می زند...»