«مریم» و «یادگار» خواهر و برادری هستند که در یک خانواده سنتی زندگی می کنند. پدر این خانواده در داستان حضور ندارد و مریم و یادگار به شرح زندگی خود با مادر، دوستان و همسایه هایشان طی دو فصل می پردازند.
بر این اساس، یادگار که کوچک تر است روایت خود را از حضور در مدرسه و دریافت کارنامه شروع می کند. «حالا او تابستانی طولانی در پیش دارد و باید برای سپری کردن روزهایش کاری بکند. اما مریم داستانش را از جایی روایت می کند که پدر عزمش را جزم می کند تا به کویت برود و بعد گفت قول می دهد که زیاد آن جا نماند. گفت همین که مختصر پس اندازی جور کرد، برمی گردد. می گفت مگر او چه چیزش از هم ولایتی های دیگرمان که رفته اند و با دست پر برگشته اند و صاحب همه چیز شده اند، کم تر است؟ بعد اسم چندتایی را می آورد که می شناختیم و بعضی هایشان از قوم و خویش خودمان بودند. بابا می گفت از قدیم و ندیم گفته اند از تو حرکت از خدا برکت.»
کتاب روز کارنامه