«در زندگی روزهایی هست که عادی و معمولی به نظر می آیند. نه کسی درخشندگی رنگ شان را می بیند، نه عطر جادویی شان را در هوا احساس می کند؛ اما وقتی یک حادثه ی کوچک می آید و به سنگینی کوه دماوند می افتد روی زندگی و همه چیز را خراب می کند، همان روزهای عادی و معمولی که کسی حاضر نبود برایشان تره خرد کند، روزهای دور و درخشانی می شوند که آدم حاضر است برای برگرداندن آن ها، هر کاری بکند، هر کاری... غروب روز آخرین دوشنبه ی اسفند برای آرش چنین روزی بود.»
سلام علیکم کتاب خوب از نویسند ه ای توانمند
من به عنوان یه مربی که برای بچهها کتاب معرفی میکنه اینو خوندم. برای بچه هایی که بعد مرگ والدین احساس گناه دارند و یا با ازدواج مجدد اونها مشکل دارند کتاب خوبیه👌
کتاب خیلی خوبی بود،سرشارازاحساس.پیشنهاد میکنم.البته اگر از خوندن کتابهای اشک در آر خوشتون نمیاد ممکنه از مطالعه این کتاب اذیت بشید.من که لذت بردم هم از داستان هم از قلم زیبای خانم نویسنده.
خیلی جالب بود تو این اول از شخصیت تلی بدم میومد اما بعدش عاشق تلی شدم خیلی کتاب خوبیه مرسی نویسنده خوبش(:
این رمان رو خیلی دوست داشتم
بسیار زیبا و لطیف. حتماً حتماً بخوانید. غیر از نوجوانان، بزرگها هم لذت میبرند از خواندنش.