وقتی اولین گلولۀ جنگ به دست پلیدترین مردم، صدام، با حمایت کشورهایی چون انگلیس و آمریکا شلیک شد، شاید کمتر کسی این جنایت را به پای ملّت عراق نوشت؛ ملّتی که هم کیش ایرانیان بود و روزگاری کشور و مردمش جزئی از امپراطوری آن. وجه مشترک اعتقادهای مذهبی و نگرش دینی دو کشور، تا اندازه ای بود که خط مرزی آنها را از هم جدا نکند. جنگ تحمیلی که شروعش در شهریور ۱۳۵۹ بود، تمام آن چه این دو کشور را به هم پیوند می داد از هم گسست. مرزها بسته شد. دو کشور روبه روی هم ایستادند تا مقدمه ای شود برای ریشه کن کردن نهال انقلاب اسلامی که بی شک دست اجنبی ها پشت آن بود. دو کشور شیعی به جان هم افتادند و قربانی سیاست هایی شدند که بسیاری از مردم عراق به آن راضی نبودند و برای فرار از این برادرکشی به گونه ای دیگر قربانی می شدند.«قیس صبیح الزیدی» یکی از همین قربانی ها است. حکایت زندگی اش ازآن جهت خواندنی است که نخواست رودرروی مردمی بایستد که پدرش به آن ها ایمان داشت، دوستشان داشت و حالا که رهبری به نام خمینی داشتند، به آن افتخار هم می کرد...
کتاب سنگ ریزه هایی که شمارش نشدند