داستان موش کوچولوی ما از دوستان و خانواده آغاز میشود. این موش کوچولو، تنها و بدون هیچ کسی در دنیا بود. گاهی او تنها با خودش بود و در زمانهایی خودش را در فکرهایی عمیق مییافت آرزو میکرد که یک مادر بزرگ داشته باشد که برایش قصه بخواند و کیک پنیری بپزد و همچنین به حرفهای او گوش دهد.
یک روز، موش کوچولو به تپهای رفت و دعا کرد. او در انتظار ماند تا دعایش مستجاب شود. ناگهان، چند موش دیگر به سمت او آمدند. ابتدا موش کوچولو به آنها توجهی نکرد، اما بعدا یکی از آنها شروع به گفتن یک قصه کرد. موش کوچولو به قصه گوش داد و به آرامی به خواب فرو رفت.
وقتی بیدار شد، یکی از موشها برایش کیک آورد. آنها با هم کیک را به اشتراک گذاشتند و لحظات خوبی را سپری کردند. این تجربه نشان میدهد که موشها نیز دعا میکنند و اوایل موش کوچولو فکر میکرد که در این مسئله تنها است.
داستان " دعای موش کوچولو " به ما یادآوری میکند که گاهی وقتها حتی کوچکترین موجودات نیز دعا میکنند و به خداوند نیازهای خود را میگویند. در این داستان، ما شاهد این هستیم که چگونه موش کوچولو ، از خداوند چیزهایی را میخواهد. به علاوه، این داستان ما را به اهمیت تمرکز و تمامیت در دعا کردن هم میآموزد. بنابراین، دعا کردن میتواند به هر کس کمک کند تا با حواسش جمع و متمرکز باشد.
"دعای موش کوچولو " یک داستان جذاب و آموزنده است که برای کودکان و بزرگان تعلیمی دارد. این داستان نشان میدهد که حتی کوچکترین افراد نیز میتوانند دعا کنند و به خداوند نیازهای خود را اعلام کنند.
این کتاب مناسب برای خواندن برای کودکان به منظور آموزش اهمیت دعا کردن و تمرکز است، و یک داستان سرشار از مفاهیم مثبت است.
کتاب دعای موش کوچولو