به جهان من بیا برایت یک فنجان چای ریخته ام جهانم را به نظاره بنشین جهانی که سراسر بازی نور است و تاریکی، شب و روز، گرمی و سردی هم خورشید سوزان را در خود جای می دهد و هم پر است از سیاره های سرد و خاموش این تمام جهان من است… تمام من چیزی جدا کردنی نیست، من شیفته ی این جهانم با تمام سردی ها، خاموشی ها و تاریکی هایش چرا که باور دارم این تاریکی شب است که به ستاره ها مجال درخشش می دهد. پس شب بستر زیبایی است برای درخشیدن و من مشتاق سفر در این جهان اسرارآمیز که روزی جست و جوی آرامش سفرم را از زمین و شهر به شهرش تا آسمان و کهکشان به کهکشانش آغاز نمودم. و آنقدر گشتم که به دروازه های قلبم رسیدم و از آنجا سفر حقیقی من آغاز شد به فنجان من نگاه کن و آن را بنوش این فنجان از قلب من پر شده و قلب من از جهان و اینگونه شد که تمام جهان در من است باور من شد
اگر از کتاب تعریف نشه اینجا پیام ثبت نمیشه؟😀جالب بود
واقعا اینجوریه؟
بسیار کتاب شعارگونه ای است و فقط رگباری شعار روانهی ذهن مخاطب میکنه، نویسنده کتاب در زمینه خودیاری هرچی جمله و عبارت بوده از کتابهای مختلف جمع کرده و این کتاب رو نوشته بدون اینکه از تجربه زیستهی خودش حرفی بزنه و مثال ملموسی ارائه بده، به هیچ عنوان از این کتاب خوشم نیومد بر خلاف اینکه زیاد ازش تعریف و تمجید شده.
مبتلا به خوشحالی درونی از درون شمارو میسازه بخونیدش
خییلی خوبه. حتما بخونین.دید قشنگی بهتون میده
عااالیه مرسی از استاد سرور پور عزیزم
بهترین کتاب بهتون پیشنهاد میکنم فقط یکبار بخونید دنیاتونو عوض میکنه تشکر میکنم از استاد عزیزم ایمان سرورپور