در وهله ی اول بر آنم که تعاریفی ارائه دهم، چراکه این اصطلاحات، «مدرنیسم»، «پسامدرنیسم» و «واسازی»، به معانی کاملا متفاوت و در گستره ای از بافت ها و زمینه های متفاوت به کار می روند، از همین رو توضیح ضروری است. سال های سال پیش، در دهه های1920 آرتور لاوجوی پیشنهاد کرد که اصطلاح «رمانتیسیسم» فعلا به کار گرفته نشود، چراکه به دوره ها، سبک ها یا جنبش های فکری بسیاری اطلاق می شد که در آن زمان اغتشاشی عظیم ایجاد کرده بود. به همین منوال، به نظر من، در حال حاضر پیشنهاد لاوجوی موضوعیت دارد و از همین رو باید به صحبت درباره ی «پسامدرنیسم» و حتی شاید «مدرنیسم» پایان داد، مگر اینکه بتوانیم معانی یا مفهوم های تاریخی، فلسفی، و مهم تر از همه، اجتماعی - فرهنگی ناظر به این اصطلاحات را سامان دهیم. از همین رو اینک قصد دارم تمایزات چندی را پیش کشم، شاید که بحث در باب این موضوعات موثرتر واقع شود. بخشی از این مشکل آن است که ما نمی توانیم «پسامدرنیسم» را تعریف کنیم، مگر آنکه برداشت کارا و نسبتا روشنی از مفهوم «مدرنیسم» داشته مبتنی بر دورنمای چشم انداز تاریخی یاگستره ی موضوعات مرتبط بارشته ی مطالعاتی خاص است و...