مرد روستایی با اسب و بزش به شهری آمد. در میان راه سه راهزن او را دیدند و تا شهر تعقیبش کردند. یکی از راهزنان گفت: «بز او مال من است» راهزن دوم گفت: «اسب او هم مال من است» و راهزن سوم گفت: «لباس های او هم مال من است» راهزن اول آرام آرام خود را به بز که پشت اسب حرکت می کرد، رساند و زنگوله را از گردن بز باز کرد و به دم اسب بست و بز را با خود برد. اسب دمش را تکان می داد، زنگوله تکان می خورد و مرد روستایی فکر می کرد، بزش دنبال اسب در حرکت است. راهزن دوم جلو آمد و با خنده به روستایی گفت: «مردم زنگوله را به گردن حیوانات می بندند شما آن را به دم اسبتان بسته اید؟» روستایی به سرعت به عقب نگاهی انداخت اما بزش را ندید.
کتاب ارزشمند قصههای شیرین و شاد از ایران وجهان بهترین مجموعه قصه و داستانی است که ویژهی مخاطبان عام یعنی کودک نوجوان جوانان پدران مادران معلمان دانش آموزان دانشجویان پدربزرگها و مادربزرگها و عموم مردم و دوستان داستانهای واقعی وشاداست.