افلاطون بی تردید مهم ترین چهرهٔ فلسفی در جهان یونانی است. تنها کسی که شاید بتوان گفت جایگاهی نزدیک به او را اشغال کرده، شاگردش ارسطوست و نامی که پیش از او درخششی دارد، استادش سقراط است و این هر دو به واسطهٔ حضور او اهمیت و اعتبار یافته اند. افلاطون برای هر کسی که دغدغهٔ فلسفه داشته باشد، شخصیتی جذاب و معماگونه است. حجم عظیم آثاری که به قلم او باقی مانده است، با توجه به زمان دیرینهٔ زندگی اش، شگفت و نامنتظره می نماید. ترجمه های پیاپی و بازخوانی ها و تفسیرهای مجدد جملاتش، معناهایی چندان متنوع را به دست داده است که تنها تفسیرهای کتاب های مقدس با آن کوس برابری توانند نواخت. حقیقت آن است که نه یک افلاطون که افلاطون های بسیاری وجود دارند که در ترجمه ها و شرح های گوناگون گنجانده شده اند و هر یک مدعی انعکاس تمامیت باورهای این اندیشمندند. آنچه من دریافتم آن است که اگر به اصل متن یونانی بنگریم، خواهیم دید که تمام این ترجمه ها به شکلی غریب غیرانتقادی است و نمونه هایی فراونی را از خطای مشهور مترجمان، همانا پرتاب مفاهیم جدیدتر بر متنی باستانی، می توان در آن باز جست. ایراد دیگر البته آن است که تقریبا تمام این مترجمان با متون اوستایی، پارسی باستان، سانسکریت، آرامی و عبری نوشته شده در عصر هخامنشی بیگانه بوده اند و بنابراین بستر معنایی تدوین رساله های افلاطون را درک نکرده و این اندیشمند را به خطا در زمینهٔ متأخرتر مسیحی، فهم و تفسیر کرده اند. در این کتاب خواهم کوشید ضمن پرهیز از این خطاها، با مرور اصل متون افلاطون و قرار دادنشان در بستر متونی که همزمان با او یا مقدم بر او بوده اند، پایه ای برای داوری در بارهٔ اندیشة فلسفی اش فراهم آورم.
کتاب افلاطون - واسازی یک افسانه فلسفی