این کتاب در واقع به سوالی که در ذهنمان میپرورد که شیطان در این وضعیت ناسازگار، چه کاری میکند، پاسخ میدهد! در این کتاب، ماهیانهای از خاطرات روزانه شیطان را میخوانید! اگر آن را بخوانید، هم دلتان برای او میسوزد و هم به طور دوباره متوجه میشوید که در واقع "چقدر خوبیم ما"!
در بخشی از کتاب آمده است:
"ما یک دوستی داشتیم که همیشه آماده ی گول خوردن بود. یعنی دائم الخمر شنیده اید؟ او دائم الگول بود منتظر بود تقی به توقی بخورد تا او فریب خورده ای بیش نباشد. حتی گاهی هیچ تقی به توفی ،نخورده او فریب را خورده بود
راه کج نرفته یا حرف غلط نگفته ای باقی نمی گذاشت. یک روز تصمیم گرفتم مانند بشیر نذیر عمل کنم (اسم کسی نیست اصطلاح است )و او را از ، کارهای ناپسند انذار داده به اعمال نیکو بشارت بخشیم، قراری با هم گذاشتیم و من شروع کردم جای دوست کجاست جای دشمن کجاست» را با او کار کردن پنج دقیقه ی اول را گوش داد پنج دقیقه ی دوم را تحمل کرد، پنج دقیقه ی سوم را هم تاب آورد اما در پنج دقیقه ی چهارم واقعیت این است که در پنج دقیقه ی چهارم هم کار خاصی نکرد فقط ،گفت دقیقا هم مثل کنفسیوس حکیم گفت که هی فلانی کور خود و بینای دیگران نباش."