زنی اعور را دلباخته شد و این زن مادر بابک بود. هنگامی با این زن از دیه بیرون رفته بود و ایشان تنها بودند و باده ای داشتند که می خوردند. گروهی از زنان دیه بیرون آمدند و خواستند آب از سر چشمه ای بردارند و به آهنگ نبطی زمزمه می کردند و به سرچشمه نزدیک شدند و چون ایشان را باهم دیدند بر ایشان تاختند.