این کتاب روایتگر ماجرای دختری بیست و پنج ساله است که با وجود سن کمش دو مهر طلاق در شناسنامه اش به ثبت رسیده و فرزندی را از دست داده است. او که ساغر نام دارد، در ازدواج اولش اسیر مردی معتاد شده و در ازدواج دومش پای در زندگی مردی زن دار گذاشته است؛ ساغر با زندگی هووی خود کاری را کرده که شهین با مادرش! با این وجود وقتی فرزندش را از دست داده، کامران را بوسیده و کنار گذاشته تا تاوانی سنگین تر به خاطر خیانتی که به افسانه کرده گریبانش را نگیرد. حالا چهار سال از زمان با کامران بودن می گذرد و بعد از چهار سال دوری او را می بیند، او را که هنوز عاشقانه دوستش دارد و قلبش برایش می تپد اما بنابه قراری که با خود گذاشته باید بگریزد، بگریزد تا غاصب زندگی دیگران نباشد! چطور می شود که در این شهر درندشت، کامران و ساغر درست در یک زمان مشخص در مکانی یکسان قرار بگیرند؟!
کتاب فاصله تنها یک نفس