وقتی به عکس های بوسنی نگاه می کنم متوجه می شوم که 18 سال از آن ها فاصله گرفتم، آن ها به زندگی خود ادامه می دهند در حالی که من هر روز پیرتر می شوم، و فرصتم از کف می رود. فرصت نگاه کردن به جهان که به گفته ی سوزان سانتاگ یک «شمایل قهرمانی» در خود پنهان دارد و به عنوان یک الگوی تازه برای فعالیتی مستقل در جهان مطرح می شود. بوسنی برای من، گذشته از یک آزمون اخلاقی و روحی، یک فرصت تجربی در زمینه عکاسی اجتماعی به همراه داشت. حوادث بوسنی بعد از جنگ ویتنام تجربه های متفاوت و تلخی را برای عکاسان خبری و گزارشگران جنگ به ارمغان آورد. بسیاری از آن ها جان خود را برای ثبت حقیقت از دست دادند. من برای سفرم به بوسنی ترس هایم را به کنار گذاشتم و شوق رسیدن به آن جا با امکاناتی اندک و بلکه غیرحرفه ای، به ناچار سر از پاریس درآوردم. بعد از دو ماه اقامت برای چاره جویی و رسیدن به بوسنی شبانه با یک قطار معیوب و کهنه، در یک نیمه شب سرد برفی وارد زاگرب پایتخت کرواسی شدم. بعد از سپری کردن سه هفته در زاگرب، موفق شدم با یک هواپیمای نظامی نیروهای UN در فرودگاه بمباران شده سارایوو به بوسنی برسم. فرودگاهی که مثل یک زمین کشاورزی شخم خورده بود و پر از سنگر و تانک های نیروهای نظامی خارجی بود. فرودگاه سارایوو در 20 کیلومتری شهر واقع بود. من به دلیل ناآشنایی با محیط مجبور شدم همان شب را به تنهایی در یک سنگر سرد و رها شده در این فرودگاه ویران بگذرانم، صبح فردا موفق شدم به ملاقات دوستی بروم که از سال ها پیش در جنگ داخلی لبنان با او آشنا بودم. از آن روز به بعد به مدت 2 سال روزهایی در زندگی من رقم خورد که تا پایان عمر از خاطرم نمی رود.