فیبی در رخت خواب گرم و نرمش دراز کشیده بود، پتو را کشیده بود روی خودش و سعی می کرد بخوابد. اما هر کاری می کرد خوابش نمی برد. چشم هایش را بست و شروع کرد به شمردن گوسفندها. اما گوسفندهای شیطون نقشه ی دیگری داشتند، آن ها آن قدر شلوغ بازی در می آورند و این طرف و آن طرف می روند که فیبی نمی تواند آن ها را بشمرد! فکر می کنید گوسفندهای شیطون می گذارند فیبی بخوابد؟