1. خانه
  2. /
  3. کتاب دو روایت از یک عکس

کتاب دو روایت از یک عکس

پیشنهاد ویژه
3.7 از 1 رأی

کتاب دو روایت از یک عکس

Do Ravayat az yek aks
انتشارات: سوره مهر
٪25
125000
93750
درباره ابراهیم حسن بیگی
درباره ابراهیم حسن بیگی
وی به سال 1336 در یکی از روستاهای شهرستان گرگان متولد شد. او کلاس اول تا سوم را در دبستان «میرجرجانی» همان روستا و از چهارم ابتدایی تا دیپلم را در بندر ترکمن و گرگان به پایان رسانده است. حسن بیگی در سال 1359 در آموزش و پرورش استخدام می شود و پس از دو سال مدیر امور برنامه های رادیو گرگان می شود. سفر به کردستان در سال 1364، سرآغاز حرکت نوینی برای این نویسنده می شود. حاصل این سفر، دریافت حس و حالها و سوژه های داستانی خوبی برای وی می شود. بعدها این سوژه دستمایه بیشتر داستانهای کوتاه وی قرار می گیرد. حسن بیگی در سال 1364 وارد دانشگاه می شود و در رشته زبان و ادبیات فارسی (کارشناسی) به ادامه تحصیل می پردازد. وی در سال 1367 به دفتر انتشارات کمک آموزشی وزارت آموزش و پرورش منتقل می گردد تا به عنوان کارشناس بخش داستان انتشارات «مدرسه» مشغول به کار شود.سفرهای پی درپی، از کودکی تا به حال برای این نویسنده حاصل خوبی داشته است، که بسیاری از آثار او را می توان حاصل سفرها و آشنایی اش با مردم نقاط مختلف ایران دانست. گفتنی است وی تا به حال در مسابقات و جشنواره های متعددی شرکت کرده و موفق به کسب جوایزی هم شده است. کتاب «ریشه در اعماق» او در طی سالهای 1375، 1377، 1379 و 1381 به عنوان کتاب برگزیده 20 سال داستان نویسی انقلاب و دفاع مقدس انتخاب شده و جوایز متعددی کسب کرده است.دارای 40 اثر برگزیده در جشنواره های مختلف در ایران ازجمله جشنواره کتاب سال، کتاب فصل، کتاب دفاع مقدس، جشنواره شهید غنی پور، جشنواره کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، کتاب جهانی سال جمهوری اسلامی، کتاب سال تقریب مذاهب . جایزه هنری غدیرو... با کتاب های محمد، اشکانه، قدیس، صوفی و چراغ جادو، امیرحسین و چراغ جادو و...کتاب غنچه بر قالی او کتاب برگزیده سال 2000 از سوی کتابخانه ملی مونیخ المان است.
دسته بندی های کتاب دو روایت از یک عکس
قسمت هایی از کتاب دو روایت از یک عکس

یک جورهایی حس کنجکاوی بود یا نبود نمی دانم . دلم می خواست بعد از سی و هفت سال به کاخ سعدآباد بروم و ببینم این بار پسر رضاخن چه بلایی سرش آمده و چرا این همه نگران است و فکر می کند به آخر خط رسیده و باید جل و پلاسش را جمع کند و برود . اما آن طور که بویش می آمد این بار رفتن پسر مثل رفتن پدر دستورش از بالا نبود . گفته بودند رضاخان باید تاج و تختش را بدهد به پسرش و برود یک جای دور. اما محمدرضا شاه توی بد مخمصه ای گیر کرده بود . شاید مجبور می شد تاج و تختی را که رضاخان با آن همه بگیر و ببند و کودتا و قلدری به دست آورده بود به دست مردمی بسپارد که داشتند انقلاب می کردند و برود پی کارش

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب دو روایت از یک عکس" ثبت می‌کند