با این حال در روزگار زردشت، همچنان که سخنان خود وی نشان می دهند، اعمال چپاولگران ولگرد، زندگی آنان را تهدید می کرده است. هنگامی که پنداشته می شد زردشت در خود سرزمین ایران می زیسته است ( بر اساس الگوی تاریخ ادوار بعدی ) گمان می کردند اینان عشایری صحراگرد بوده اند که به مرزهای این سرزمین می تاخته اند. ولی اینک نه تنها پیامبر را ساکن استپ ها می دانند، بلکه باستان شناسان ثابت هم کرده اند که صحراگردی ( که موکول به استفاده از اسب است ) در این منطقه تا حدود ۹۰۰ پ.م. آغاز نشده بوده است. بنابراین برای پیدایش این دسته های راهزن قانون گریز باید توضیح دیگری جست و یکی که از همه محتمل تر است ( و در تاریخ ادوار بعدی استپ ها هم بازتاب داشته ) این که این دسته ها متشکل از مردانی بودند که از مزدوری در سرزمین های جنوبی تر بازمی گشتند و از این طریق، سلاح های برتر و مهارت های جنگی تازه به دست آورده بودند و ماجراجویی و کسب منافع آنی با شمشیر را بر زندگی آرام گله داری، به مذاق خود خوش تر می یافتند.
موضوع دیگر مورد بحث در این کتاب که نیاز به بازنگری دارد، موضوع گاهشماری زردشتی است. نویسنده اینک تصور می کند که شواهد دال است بر وجود نوعی گاهشماری اوستایی متاخر با دوازده ماه سی روزه و اختصاص هر روز به یکی از ایزدان، و این که اعمال هر از گاهی کبیسه ماه سیزدهم، این گاهشماری را با فصول سال، مطابق نگاه می داشته است. نویسنده این سطور می پذیرد که در دوره هخامنشیان گاهشماری ۳۶۵ روزه ای با پنج روز اضافی در پایان سال، یعنی درست پیش از نوروز، باب شد؛ و هر یک از این دوازده ماه هم که اینک، بدون حضور یک ماه سیزدهم بی قاعده، به خوبی تثبیت شده بود، به یکی از ایزدان اختصاص یافت. وی همچنین می انگارد که تنها یک اصلاح در گاهشماری ساسانی، در حدود ۵۰۰ م.، صورت گرفت که به موجب آن، نوروز از اول فروردین به اول آذر منتقل شد.