کتاب شرح شوق

Sharh-e Shogh
(شرح و تحلیل اشعار حافظ)، (5 جلدی)
کد کتاب : 36759
شابک : 978-6001192296
قطع : وزیری
تعداد صفحه : 4452
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2012
نوع جلد : زرکوب
سری چاپ : 23
زودترین زمان ارسال : 11 اردیبهشت
تعداد جلد : 5

معرفی کتاب شرح شوق اثر سعید حمیدیان

"شرح شوق" به قلم دکتر "سعید حمیدیان"، "شرح و تحلیل اشعار حافظ" در پنج جلد می باشد که به شکل مباحث موضوعی همچون مدخلی بر اشعار لسان الغیب به رشته ی تحریر در آمده است. نویسنده به سبب تعلق خاطری که به خواجه ی شیراز داشته، نزدیک به بیست و پنج سال زمان صرف جمع آوری مطالب این کتاب نموده است و موفق شده تا مباحثاتی خواندنی پیرامون حافظ پژوهی و نظریات حافظ پژوهان در بازه ی گسترده ای از مسائل را به خوانندگان ارائه کند.
"سعید حمیدیان" در پیشگفتار کتاب "شرح شوق" اظهار داشته که شرح پیش رو به هیچ عنوان در زمره ی شرح های سنتی پیشین قرار نمی گیرد. به این دلیل که با وجود دقیق بودن در عرصه ی لغت و دستور و زبان، به تشریح لغوی و دستوری نپرداخته است. نکته ی بعدی این است که نویسنده به ساده سازی شروح نپرداخته و اساسا اعتقادی به این امر نداشته است؛ در عوض عناصر هر شعر با دقتی مثال زدنی تجزیه و تحلیل شده اند و این تشریح در ابعاد کلی شعر و همچنین تک تک ابیات اتفاق می افتد. به این ترتیب ساختار هر شعر مورد بررسی قرار گرفته و اجزای آن در پیوند با یکدیگر، چه از لحاظ مضمون و معنا و چه از نظرگاه عناصر بیانی نظیر تشبیه، استعاره، نماد، تصویرسازی، زبان و صنعت های شعری تحلیل می شود. "سعید حمیدیان" در "شرح شوق" دست به کار بزرگی زده و علاوه بر تفسیر شعر حافظ با اشعار خود او، به شرح و تفسیر آن با ابزار شعر و سخن پارسی در گستره ای از مهم ترین و برجسته ترین متون آن پرداخته است.

کتاب شرح شوق

سعید حمیدیان
سعید حمیدیان (زادهٔ ۱۳۲۴ در تهران) استاد گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبایی است. وی در سال ۱۳۴۳ وارد دورهٔ کارشناسی زبان و ادبیات دانشگاه تهران شد و در سال ۱۳۴۷ با رتبهٔ ممتاز به پایان رساند. در سال ۱۳۵۰ به عنوان نفر اول امتحانات ورودی در دورهٔ کارشناسی ارشد پذیرفته شد و این دوره را در سال ۱۳۵۲ با رتبهٔ ممتاز سپری کرد. در همین سال به عنوان نفر اول کنکور ورودی در دورهٔ دکتری زبان و ادبیات دانشگاه تهران پذیرفته شد. دورهٔ دکتری را در سال ۱۳۵۴ با دفاع از رساله ای تحت عنوان «تصحیح، تح...
قسمت هایی از کتاب شرح شوق (لذت متن)
پرسشی که هنوز پاسخی روشن به آن داده نشده این است: حافظ را در عصر او و پس از آن چگونه می نگریسته اند؟ موضوعْ مبهم و اقوال در آن متعارض است. بعضی از تلقیها به حوزه فرهنگ عامّه متعلق است و بعضی دیگر به جرگه خواص. درباره خواجه هم مثل برخی بزرگان دیگر چون باباطاهر، سنایی، سعدی و... کم قصّه نساخته اند. از آن جمله است ماجرای نانوای بینوای اصفهانی و یکشبه عالم و عارف شدنش به دنبال ریاضات، خوابنما شدن حضرت علی ( ع ) بر او ( حافظ شیرین سخن ۱۱۳ـ۱۱۴ ) که برخی فضلای زمان ما نیز آن را بیش وکم باور کرده اند. روانشاد معین، عالم شدن در خواب را افسانه می خواند، ولی قضیه خمیرگیری را ظاهرا رد نمی کند. زنده یاد عبدالحسین زرین کوب در پاسخی درست به قضیه، خلطی مضاعف را که مردم ادوار بعد از خواجه میان او و عارفی البته عامی به نام نجم الدین خبّاز از سویی و شاعری عامی موسوم به شمس الدین محمّد از سوی دیگر کرده و باورمند به معجزه عوام پسند عالم شدن دفعی و یکشبه شده اند یادآور می شود و آن را از شمار اسطوره درخت معرفت می داند که رویای قدیم آدمی در پی نیل ناگهانی به علم لدنّی با اندکی نشستن در سایه آن تحقق می پذیرد. ( از کوچه رندان ۱۳ـ۱۴؛ نیز نک. مثنوی ۲ ب ۳۶۴۱ به بعد و قس. مآخذ قصص و تمثیلات مثنوی ۸۳؛ نیز شاهنامه ۸، ۲۴۸ ب ۳۳۴۶ به بعد، در باب کلیله و گیاه زنده کننده مرده، یعنی حکمت. ) به نظر می رسد باور به علم خوابنمایی، در همان حول و حوش رواج لقب لسان الغیب پدید آمده باشد، چرا که هردو از مقوله مغیبات است و هرکدام می تواند تقویت کننده دیگری باشد.

این درخواست دستوروار شاعر را، که بر یک خواجه « به تهدید چشم می دراند » ، بسنجید با قطعه ای از خواجه شیراز، فرزند برومند نامور این سرزمین، در خواهشی از یکی از خواجگان. شاعر حتی برای دریافت وظیفه، یعنی کمترین حق مسلّم خویش، چنان با شرم و ترس سخن می گوید که پنداری گناهی بزرگ مرتکب شده است. در تحلیل این شعر، به ویژه روی سخن با کسانی است که فقر یا غنا و شدّت یا رخا را در زندگی خواجه نه چونان حالی متغیر و متناوب بلکه چیزی یکرویه و یکسره و همیشگی می انگارند: به سمع خواجه رسان، ای ندیم وقت شناس به خلوتی که در آن اجنبی صبا باشد لطیفه ای به میان آر و خوش بخندانش به نکته ای که دلش را بدان رضا باشد پس آنگهش ز کرم این قدر به لطف بپرس که: گر وظیفه تقاضا کنم، روا باشد؟ ببینید، حرف از وظیفه و مرسومی یا همین حقوق ماهانه ای است که لامحاله پیشتر « مجری داشته » یا به قول ما بریده و برایش تامین اعتبار شده، نه چیزی بیشتر یا از گونه عایدیهای گهگاهی و بازبسته به الطافی که « گاه هست و گاه نیست » . خواجه مربوطه هم به گمانم یکی از عوامل اجرایی در همین ارتباط باشد چون مضمون تقاضا دلالتی جز این ندارد. حدس دیگرم این است که شاعر کمابیش گرفتار تنگنایی بوده بدان سان که ناگزیر شده قدری قبل از موعد پرداخت، درخواستی با این همه مقدّمات و آب و تاب برای دریافت آن بکند. اگر فرضا پول و پله ای در آن حدود در بساط داشت تا حتی ماه را به آخر برساند چه دلیلی برای چنین درخواست شرمگنانه ای می بود؟