مشتری آخری زن و شوهری بودند به اسم سکینه خانم و آقا ماشالا که صاحب یک سوپری بود. آقا ماشالا یک ماشین لباس شویی از شرکت خریده بود. مستر هونگ پرسید: شما تا حالا با ماشین لباس شویی تون مشکلی نداشتید. آقا ماشالا در جواب مستر هونگ یک چشم نظری بزرگ که چسبانده بود بالای ماشین لباسشویی را نشان داد و گفت: دادا با این چشم نظری از چشم حسود در امونس. اما اگر کسی چشمی مثل چشم کبری خانم خواهر زنم داشته باشه صدتا از اینام نمی تونه اثر کند. اونوقت خراب می شد و منم با یه لگد درستش می کنم.