مهدی بوستانی شهربابکی متولد ۱۳۵۷ در کرمان ،فیلمساز، فیلمنامهنویس و داستاننویس ایرانی است. او دارای مدرکلیسانس کارگردانی سینما از دانشکدهی سوره اصفهان و فوق لیسانس ادبیات نمایشی از دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران می باشد. او تا کنون چندین فیلمنامه و کتاب منتشر کرده و چندین فیلم کوتاه و فیلم مستند ساخته است.
قسمت هایی از کتاب فکر کردی به همین راحتی هاس؟! (لذت متن)
خسرو سریع به سمت تلفن رفت و قبل از آن که زنگ دوم بخورد، گوشی را برداشت: "الو... الو..." و وقتی دید باز هم طرف حرف نمی زند، عصبی شد و گفت: "خب چرا قطع می کنی مرتیکه ی عوضی؟! بگو با زن ات کار دارم، خودم اگه خونه باشه، صداش می زنم... اصلا می خوای قرارش رو با خودم بذار، به ش می گم، اشکال نداره که" و فریاد زد: "این قدر بی غیرت هستم، مطمئن باش."/ نرگس روی کاناپه ی توی هال لم داده بود و داشت با تلفن حرف می زد. خسرو همان طور که در دستشویی را باز گذاشته بود، هنوز خود را به مراحل پایانی تراشیدن ریش مشغول نشان می داد، زیرا از این جا کم ترین فاصله ی ممکن را با جایی که نرگس بود، داشت و بهتر صدای او را می شنید که با خنده می گفت: "خب، بعدش؟... جدی میگی؟... انگار نه انگار که من هم نبودم... نه بابا، چه اشکالی؟ دوستان به جای ما..." خسرو خیلی دوست داشت می توانست صدای آن طرف خط را هم بشنود. چند لحظه ی دیگر هم گذشت. خسرو دیگر نتوانست بیش از این جلوی خود را بگیرد و از دستشویی آمد بیرون. نگاه نرگس که گرم حرف زدن با تلفن بود، به او که افتاد، خود را جمع کرد و نشست و صدایش را هم کمی پایین تر آورد: "حالا داستان اش رو هم خوند؟... جدا؟!... تو چه مایه هائیه؟... همون فضاهای ذهنی همیشگی..."