هیچ تصویری بهتر از کار هنری فوسلی با عنوان هنرمند از پای درآمده از عظمت ویرانه های باستانی برای آغاز بحث من مناسب نیست. در این طراحی به یادماندنی که با گچ قرمز و آب مرکب قهوهای کار شده است، مدرنیته به عنوان فقدانی بازگشت ناپذیری افسوسی جانکاه برای کلیت از دست رفته و تمامیتی تباه شده به تصویر درآمده است. هنرمند از این تباهی چنان ضربهای خورده است که حتی قادر به دیدن نیست؛ او در حالی بازنمایی شده که توان دیدن را از خود سلب کرده است. او در حالی که با یک دست چشمان خود را پوشانده است، دست دیگر خود را با نرمی و ملاطفت به پای غول آسای کنار خود رسانده تا آن را در بربگیرد و درعین حال اندازه ، حجم و بافت آن را حس کند. حسی که در اینجا مورد تأکید قرار گرفته حس لامسه است، چیزی که هم حالت فیگور آن را نشان می دهد و هم به واسطه کیفیت های صوری خود طراحی به نمایش درآمده است.