ژانر از زایندگی و زایایی می آید و ریشه در واقعیت (ریٔالیته ی عصر) دارد و هرگاه نتواند درشکل های موجود سخن بگوید، محدودیت ها و پیله های شکلی را می ترکاند و از فرم های تثبیت شده و ناتوان عبور می کند تا جان خود را آزاد کند. این تغییر در واقعیت است که تغییر در ادبیات و هنر را به وجود می آورد. هنر و ادبیات جدی در هر مقطعی در پی واقعی ترین بیان ممکن است و همواره هر مکتب و جریان جدیدی خود را واقعی تر از قبل از خود می داند. آن مثله مثله شدن زبان و بیان که در ابتدا به آن اشاره کردیم به خاطر این است که آن واقعیت پیوسته دیگر توهمی بیش نیست؛ تخیل قطعه قطعه شده، بازتاب شکاف های عمیقی است که در ذهن و اندیشه ی ما رخ می دهد. واقعیت بحرانی، شاعر واقعی را دچار بحران فرمی می کند و این یکی از همان مقاطعی است که او را به سمت زبان ناچاری و زبان را به سمت غریزی شدن سوق می دهد. و یک بار دیگر او را در مقطع این سوال اولیه قرار می دهد که به راستی «شعر چیست» و ادبیات چیست؟ شعر تجاوز و تجاوز از شعر (شعر و زبان مثله شدن و مثله شدن شعر و زبان) نمایش گر هم دیگر می شوند. پس محتوا آن چیزی نیست که در فرم و قالب ریخته شود!...