در متن دکتر هیکی، خوانندگانی که با آثار دکتر دوانلو آشنا هستند، منظره نظری آشنا را تشخیص می دهند و در عین حال به درک جدیدی از ناخودآگاه دعوت می شوند.
این اثر دانش فراروانشناسی ناخودآگاه و ISTDP دوانلو را به اشتراک می گذارد که پیشرو بوده و تاکنون در دسترس نبوده است.
بسیاری از تحلیل گران اولیه از این تمایل، آگاه، و با آن دست به گریبان بودند، اما اولین پیشگام روانکاوی که به منظور کوتاه تر کردن مدت تحلیل کلاسیک، به بررسی تغییراتی در فن روانکاوی پرداخت، ساندور فرنتزی بود که در حدود سال ۱۹۱۸ شروع به تجربه روشی نمود که آن را «درمان فعال» می نامید( چند سال بعد، پیشگام اولیه دیگری به نام ویلهلم اسیل "، روند مشابهی را اتخاذ کرد). فرنتزی ادعا کرد که در این روش فقط از الگوی فروید تبعیت می کند و به بیانیه ای که فروید در همایش بین المللی بوداپست در سال ۱۹۱۸، ارائه کرده بود، اشاره کرد ؛ این بیانیه اذعان می نمود که در بعضی موارد فوبی یا روان نژندی وسواسی، ممکن است لازم شود تا برای پیشرفت درمان، جهت تحریک بیمار برای روبرو شدن با ترس مرضی یا اضطراب، روش های فعال به کار گرفته شوند. فرنتزی، در عین حال خاطرنشان کرد که به کارگیری درمان فعال ، در واقع در خود روند روانکاوی نهادینه است: در هر زمان که تفسیری ارائه می شود، دخالتی فعال در عملکرد روانی بیمار صورت می گیرد و ظهور افکاری که ممکن بود در غیر این صورت ناخودآگاه باقی بمانند، تسهیل می شود. در سال های بعدی، فرنتزی به تجربه انواع متنوع فعالیت در شرایط روان تحلیلی ادامه داد، که بعضی تشویقی و بقیه، بازدارنده بودند. او در مقالات خود پذیرفت که بعضی از این فنون، موفق بودند و بعضی دیگر، خیر.