««... پدرم تحصیل کرده روسیه بود. در آن زمان مردم بیشتر برای تحصیل به روسیه می رفتند و بعد از آن به آلمان، فرانسه، و انگلیس سفر می کردند. پدر من هم تحصیل کرده روسیه بود.» این جملات، بخشی از خاطرات بتول منجیلیان (سلطان محمدی) در مورد پدرش است. برخی دیگر از پدران مصاحبه شوندگان مانند پدر خانم منجیلیان به روسیه سفر کرده بودند. اکثر زنان مصاحبه شونده از زمرهٔ طبقات متوسط و مرفه جامعه محسوب می شوند. پدران این زنان غالبا تاجر بوده اند یا در موسسات دولتی کار می کردند یا هر دو موقعیت را توآمان دارا بوده اند: یکی تاجر برنج و در عین حال شاغل در اداره دارایی (مدیرکل اداره دارایی)، بوده است. آن دیگری وکیل مجلس، و برخی دیگر از پدران خانواده یا سرتیپ ارتش و یا رئیس اداره پست و تلگراف در گرگان و خراسان بوده اند. برخی دیگر از آن ها طبابت می کرده اند و برخی دیگر از راه تجارت کالا با کشورهای همسایه و عمده فروشی منسوجات، الوارهای چوب و... به کسب درآمد می پرداختند. در واقع اکثر این خانواده ها به لحاظ شغلی و موقعیت اجتماعی شان با دولت جدید دولت رضا شاه که به تازگی سرکار آمده بود و حال و هوای تغییر جامعه و مدرنیزاسیون را در سر می پروراند رابطه و پیوندهایی داشته اند. برای نمونه برخی از آنان درحالی که تاجر بوده اند همزمان، به عنوان وکیل مجلس شورای ملی، به کار قانون گذاری و حتا سیاست گزاری مشغول بوده اند. یا در نهادها و ادارات دولتی (غیر از مجلس) نیز کار می کردند. فقط سه مورد از خانوادهٔ مصاحبه شوندگان (از جمله خانواده مریم سلطانی، عفت صفاکیش، و فاطمه کیوان) از طبقه متوسط هستند، برای نمونه پدر مریم سلطانی، کارمند دفتری یک اداره دولتی بوده است هرچند که در آن دوره (در زمان رضا شاه) کارمند اداره بودن، یک پرستیژ اجتماعی محسوب می شده است. بنابراین می توان همهٔ این گروه از زنان را از اقشار و طبقاتی مرفه و دارای منزلت اجتماعی قلمداد کرد. اکثر زنان مصاحبه شونده (از جمله عزیزه شیبانی، شهربانو ضرابی، خدیجه مقدم، عذرا ارشدی، مریم سلطانی، و بتول منجیلیان) در بازگویی خاطره ها و ماجراهای زندگی خود از رفت و آمد و مراودهٔ پدرشان با کشورهای همسایه، به خصوص با همسایه شمالی ایران یعنی روسیه سخن گفته اند. در واقع اکثر پدران مصاحبه شوندگان جزو اقشار با درآمدهای بالا و دارای رفاه مادی محسوب می شوند. این موقعیت اقتصادی و به خصوص مراوده با کشورهای خارجی، و در نتیجه، آشنایی با تولیدات مادی (و لاجرم فرهنگی) ملل غیرایرانی، خواهی نخواهی بسترساز تحول آرام فرهنگی در میان خانواده های این اقشار و طبقات، بوده است. به نظر می رسد که این مجموعه متنوع از روابط (در کنار ارتباط نزدیک با بوروکراسی نوین دولتی) پیش زمینه ای برای آشنایی آنان با ارزش های نو و متفاوت بوده است. و در حقیقت، به تغییر الگوهای رفتاری و فرهنگی خانواده زنان مصاحبه شونده، کمک فراوان نموده و مسبب ظرفیت سازی به جهت ارتباط روزافزون با مناسبات در حال نضج شهرنشینی هم بوده است.»
این همه کتاب خوندم اما اولین کتابی بود که انقدر غلط املایی داشت.و ضعیف بود.خیلی گمراه کننده بود.از اول دونه به دونه راجب خاطرات زنان ایرانی باید گفته میشد.یعنی خاطرات اولین زن که گفته میشد باید خاطرات زن بعدی نوشته میشد نه اینکه توی هرفصل مقداری از خاطرات گفته بشه.