«این کتاب، پرده از تناقضاتی برمی دارد که در سه قلمرو مهم اجتماعی (با تمرکز بر مفهوم قانون) ، فرهنگ و سیاست (با تمرکز بر مفهوم دموکراسی و توسعه سیاسی) به شکل گران جانی در کشور وجود دارد. عموما چنین پنداشته می شود وجود چنین مسائلی در ساختارهای اجتماعی ایران همیشه تکوین جامعه را به تعویق انداخته است. مراد از جامعه، چنان چه در ادبیات جامعه شناسی مرسوم است، مجموعه ای از مناسبات میان کنش گران و نهادهای اجتماعی بر مبنای قواعدی مشخص در محدوده ی جغرافیایی معین است. مفروضه ی چنین تعریفی انسجام و نظمی ایده آل و پیامد آن اندیشیدن به کلیتی منسجم است.
شاید با چنین مفروضه ای است که توصیف های محققان ما از جامعه ی ایران، در قالب مفاهیمی مانند جامعه ی کلنگی، فروپاشی اجتماعی و جامعه ی در حال گذار، شکل گرفته است. مفهوم جامعه ی کلنگی عمری نسبتا طولانی را برای نهادها و مناسبات اجتماعی مفروض می گیرد. تصور کنید جامعه ی ایرانی به بنایی تشبیه می شود که به خلاف معمول در میان دیگر ملل سریع تر از آن چه عموما تصور می شود رو به فرسودگی می نهد و مناسبات دیگری جایگزین نظام روابط پیشین می گردد. در این رویکرد، نکته ای در خور توجه وجود دارد که بر تغییرات مداوم و پایان ناپذیر اجتماعی در جامعه ی ایران اشاره دارد. با وجود این، جامعه ی کلنگی درکی مناسب از مناسبات اجتماعی در ایران به دست نمی دهد. دلیل اصلی چنین نقدی به مفروضه ی پشت این مفهوم برمی گردد که بر نوعی پیوستگی ایده آل اشاره دارد. گویی ثبات نه فرسودگی زودرس گوهری است که جوامع باید به آن برسند.
شاید جوامع غربی نمونه های ازلی برای چنین مفهومی باشند. چنین پیش فرضی در دو سازه ی دیگر جامعه در حال گذار و فروپاشی اجتماعی نیز دیده می شود. اما اگر نه ثبات بلکه خود مفهوم دگردیسی پیوسته را مفهومی مرکزی برای تحلیل جامعه ایران در نظر بگیریم چه بسا درکی دیگر از شرایط کنونی جامعه ایران به دست می آید.»