بی مرگی حکایت آن دیاری ست که کس در آن نمرد! اون سال به یه چشم به هم زدن و مثل باد گذشت و تموم شد.همیشه همین بوده.روزگار خوشی به یک آن میگذره و سر و ته اش به هم میاد.تا به خودت بیایی و بخواهی مزه کنی و کیف شو بچشی از کفت رفته و فقط یادش برات میمونه،ولی این دوره ی رنجه که تمومی نداره و مثل کوه تو زندگی آدم میشینه و خیال کندن هم به سرش نمیاد. هر روزش ساله و هر سالش بدتر از طاعون،سال بی مرگی.
کتاب بی مرگی