جایی در قلب لندن شهری وجود دارد که دنیای دیگری است. آنجا همیشه شب است. همیشه ساعت سه بعد از نیمه شب است. در سایه کوچه های باریک و تاریک این شهر قول و قرارهای زیادی گذاشته می شود. هیولاها با ظاهری مبدل در تعقیب شما هستند و همیشه نگاهی شما را دنبال می کند که لزوما چشم یک انسان نیست. یعنی که می تواند باشد؟ کدام شکارچی خودش قرار است طعمه دیگری شود؟ من جان تیلورهستم یک کاراگاه خصوصی. من پرونده هایی را می پذیرم که هیچ کس حاضر نیست قبولشان کند چون من قدرت خاصی در اختیار دارم که با آن هر معمایی را حل می کنم. بیشتر موکلان من می گویند که دنبال حقیقتند اما منظورشان چیز دیگری است.
کتاب نایت ساید 10