کتاب کشف الاسرار و مکاشفات الانوار

Kashf-ol-Asrar
کد کتاب : 46616
مترجم :
شابک : 978-9642671892
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 238
سال انتشار شمسی : 1399
نوع جلد : زرکوب
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : 2 خرداد

معرفی کتاب کشف الاسرار و مکاشفات الانوار اثر شیخ روزبهان بقلی شیرازی

او در سال ۵۰۶ هجری شمسی ۵۲۲ هجری قمری در خانواده‌ای دیلمی الاصل در فسا به دنیا آمد.این عارف و دانشمند سدهٔ ششم و هفتم و از سرسلسلهٔ روزبهانیان بوده و دیلمیان مقیم فارس بوده‌اند و چون در فسا به بقل (سبزی و تره بار) فروشی اشتغال داشت ملقب به «شیخ روزبهان بقلی» بود.
در مکتب به آموختن قرآن پرداخت و در محضر دانشمندان عصر به فراگرفتن علوم متداول مشغول شد. از همان اوان زندگی تمایلات عرفانی داشت تا اینکه در ۲۵ سالگی از خلق برید و در کوه‌های اطراف شیراز به عبادت و ریاضت پرداخت و حافظ قرآن شد و نزد نخستین مرشد خود، شیخ جمال الدین فسایی رفت.
کتاب «تحفة اهل العرفان» قدیمی‌ترین اثر در شرح زندگی روزبهان می‌باشد. این اثر در سال ۶۹۵ هجری قمری (۹۴ سال بعد از فوت روزبهان) توسط یکی از نبیرگان وی بنام شیخ شرف الدین ابراهیم (فرزند شیخ صدرالدین روزبهان ثانی فرزند شیخ فخرالدین احمد فرزند روزبهان) در شرح زندگی روزبهان نگاشته شده‌است. این کتاب دریک نوبت توسط محمد تقی دانش‌پژوه تصحیح و توسط انجمن آثار ملی تحت شماره ۶۰ منتشر شده‌است. سپس به کوشش دکتر جواد نوربخش در دو نوبت منتشر گردیده‌است.
کتاب کشف الاسرار و مکاشفات الانوار نوشته ی این عارف بزرگ توسط محمد خواجوی ترجمه شده است.

کتاب کشف الاسرار و مکاشفات الانوار

شیخ روزبهان بقلی شیرازی
روزبهان ابومحمدبن ابی نصربن روزبهان بقلی فسایی شیرازی، معروف به «شیخ شطّاح» و «شطّاح فارس» عارف اهل فارس بود. او در سال ۵۲۲ هجری قمری در خانواده‌ای دیلمی الاصل در فسا به دنیا آمد. این عارف و دانشمند سدهٔ ششم و هفتم و از سرسلسلة روزبهانیان بوده و دیلمیان مقیم فارس بوده‌اند و چون در فسا به بَقل (سبزی و تره بار) فروشی اشتغال داشت ملقب به «شیخ روزبهان بقلی» بود. در مکتب به آموختن قرآن پرداخت و در محضر دانشمندان عصر به فراگرفتن علوم متداول مشغول شد. از...
دسته بندی های کتاب کشف الاسرار و مکاشفات الانوار
قسمت هایی از کتاب کشف الاسرار و مکاشفات الانوار (لذت متن)
وزی در دریاهای شوق افتادم و امواج اقیانوس کبریا مرا به مقام مشاهده بقا کشانید، حق سبحان را دیدم که از جمال و جلالش برایم درخشش های تابش وجهش را آشکار میسازد؛ در نگریستن به جمالش باقی ماندم و چنان مست و بیخود بودم که نزدیک بود روح از بدنم برود و عقلم نابود شود و قلبم پرواز کند و سرّم فانی گردد از خوشی وجدان مشاهده اش صورتم باقی ماند، و او با وجهش به سویم می آمد، گویی او تعالی محاسن جلالش را آشکار ساخته و فوادم را برکنده است؛ هنگام سحر دیدم که عالم از حق تعالی پر است و من در غیاب و حضورم، گویی که او را میبینم و گویی نمیبینمش؛ آمد و مرا به رقص دعوت کرد و با او رقصیدم، در این حال و وقت تا هنگام هوش آمدن باقی ماندم... (بند صدم)