پرسیدم، که این پیران که (بر) بالای تو نشسته اند، چرا ملازمت سکوت می نمایند؟ جواب داد، که از بهر آنکه، شما را اهلیت محاورت ایشان نباشد. من زبان ایشانم و ایشان در مکالمت اشیاء تو شروع کنند. رکوه یازده تو دیدم در صحن افکنده و قدری آب در میان آن، و در میان آب ریگچه ای مختصر متمکن شده و بر جوانب آن ریگچه جانوری چند می گردیدند و بر هر طبقه ازین رکوه یازده تو از طبقات نه گانه بالای آن را انگله نشانده، الا بر طبقه دوم که انگل های نورانی بسیار بود، بر نمط و نهاد ترک های مغربی صوفیان و طبقه نخستین هیچ انگله نداشت و با این همه این رکوه از گوئی گردتر بود و دری نداشت و در سطوح آن هیچ فرجه و رخنه نبود و این اطباق یازده گانه رنگ نداشت و از غایت لطافت آنچه در مقعر ایشان بود محتجب نمیشد و نه توی بالا را هیچ سوراخی نمی شایست کردن. و لیکن دو طبقه زیرین به سهولت می شایست دریدن. پرسیدم شیخ را، که این رکوه چیست؟ گفت بدان که، توی اول که جرمش از همه عظیم تر است از جمله اطباقه؛ او را آن پیرای ترتیب و ترکیب کرده است که بر بالای همه نشسته است و دوم را، دوم، همچنین تا بمن رسد، این اصحاب و رفقای نه گانه، این نه تو را حاصل کرده اند و آن فعل و صناعت ایشان است و این دو طبقه زیرین را با جرعه آب و سنگ ریزی در میان، من تحصیل کرده ام. و چون بنیت ایشان قوی تر بود، آنچه صناعت ایشان است متمزق و مثقوب نمی گردد و لیکن آنچه صناعت من است آن را تمزق توان کرد.
کتاب کوتاه ولی پرمعنایی هست. کتاب از نظر محتوایی به شدت غامض و پیچیده است و فهم آن دشوار و نیاز به مطالعات پیشینی بسیاری دارد. هر چند خواندن آن در صورتی که بخش کوچکی از آن هم بفهمیم، لذت بخش است.