قسمت هایی از کتاب یک فنجان چای داغ در عصر پاییز (لذت متن)
تو رو خدا به هیچ کسی، نگو که عاشقت بودم
بذار برو اما نگو، واسه تو لایق نبودم
بگو خودش گذاشت و رفت بی این که حرفی بزنه
اون مثل یه فرشته بود، همه چی تقصیر منه
می خوام میون دشمنام غرورمو داشته باشم
بذار یه حسی ام باشه، که بعد از افتادن پاشم
می خوام که بعد رفتنت زندگی مو تازه کنم
سرم رو بالا بگیرم عشقمو پر آوازه کنم