مارکس از فلسفه طبیعت گرایانه ی اتمی اپیکور، فیلسوف اخلاق رم باستان بسیار برگرفته است. آزادی، هماهنگی و آرامش با طبیعت، غنا، خودبسندگی و لذت و خوشی در بودن طبیعی با گوهر هستی، که همیشه در حرکت انحرافی و دفعی از حرکات جبری و تکراری اتم دموکریتی، هستی شناسی اپیکور را از هستی شناسی دموکریت ضرورت گرا و جبرگرا جدا کرده و آزادی طبیعی موجود در ذرات هستنده های کیهانی را کشف می کند. مارکس دیدگاه اپیکور در اهمیت فلسفه را این گونه گزارش می کند:
" باید به فلسفه خدمت کنی تا آزادی راستین، سرنوشت تو باشد. کسی که مطیع و پیرو فلسفه می شود لازم نیست انتظار بکشد، او به یک باره رهایی یافته است. چرا که خدمت به فلسفه همانا خود آزادی است. در نتیجه اپیکور به ما می آموزد:( نگذارید کسی در جوانی در آموختن فلسفه درنگ کند و در سالخوردگی از آموختن آن کسل شود".
کتاب دستگاه نظری مارکس