کیمی جا زده است: تو را به خدا، بگذارید بروم! او حسابی ترسیده. چرا همیشه فریتس که زور می گوید و گریل که همیشه خرابکاری می کند راهش را سد می کنند، او را تهدید می کنند و هل می دهند؟ کیمی به زمین نگاه می کند و کاری نمی کند. اجازه می دهد آن ها به رفتارشان ادامه دهند